گنجور

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی کی‌کاووس و رفتن او به مازندران » بخش ۴

 

مگر باز بینم بر و یال تو

همان پهلوی چنگ و گوپال تو

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » سهراب » بخش ۱۷

 

دریغ این بر و بازو و یال تو

میان یلی چنگ و گوپال تو

فردوسی
 

عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۳۱ - بازگشتن ورقه به حی بنی شیبه

 

چو سودست زین نعمت و مال تو

که نیکو نبد کار و احوال تو

عیوقی
 

سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۱۶ - نامه شاه کیخسرو به فرامرز

 

به من داد تا من به کوپال تو

به بازوی گردافکن و یال تو

سرایندهٔ فرامرزنامه
 

سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۲۳ - سخن گفتن دایه با فرامرز در کار دختر

 

چو چشمم بدیدست کوپال تو

بدین ساعد و بازو و یال تو

سرایندهٔ فرامرزنامه
 

سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۸۱ - صفت جنگ کردن خورشید

 

همان پهلوانی بر و یال تو

سر نیزه و گرز وکوپال تو

سرایندهٔ فرامرزنامه
 

سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۵۳

 

ای مونس جان من خیال تو

خوش‌تر ز جهان جان وصال تو

جان‌های مقدس خردمندان

سرگشته به پیش زلف و خال تو

کس نیست به بیدلی نظیر من

[...]

سنایی
 

عبدالقادر گیلانی » غزلیات » شمارهٔ ۶۷ - جمال یار

 

ندارم گرچه آن دیده که بینم در جمال تو

نی‌ام نومید چون عمرم گذشت اندر خیال تو

تو جنّت را به نیکان ده‌، منِ بد را به دوزخ بَر

که بس باشد مرا آنجا‌، تمنّای وصال تو

من دیوانه در دوزخ به زنجیر تو خوش باشم

[...]

عبدالقادر گیلانی
 

ادیب صابر » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۵

 

آراسته است روی جمال از جمال تو

بر بسته باد چشم کمال از جلال تو

ادیب صابر
 

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۸۴

 

ای جلوه‌گر عالم، طاوس جمال تو

سرسبزی و شب رنگی وصف خط و خال تو

بدری که فرو شد زو خورشید به تاریکی

در دق و ورم مانده از رشک هلال تو

صد مرد چو رستم را چون بچهٔ یک روزه

[...]

عطار
 

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۸۵

 

ای دل و جان کاملان، گم شده در کمال تو

عقل همه مقربان، بی خبر از وصال تو

جمله تویی به خود نگر جمله ببین که دایما

هجده هزار عالم است آینهٔ جمال تو

تا دل طالبانت را از تو دلالتی بود

[...]

عطار
 

عطار » مصیبت نامه » بخش بیست و ششم » بخش ۱ - المقالة السادسة و العشرون

 

هفتصد باره هزاران سال تو

جمع کردی سر حال و قال تو

عطار
 

اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۱

 

گوهر دیده کرده ام، پیشکش جمال تو

اطلس رخ کشیده ام، در قدم خیال تو

جان و خرد در آستین، بر طمعی همی درم

بو، که عنایتی کند، در حق من وصال تو

در تو کجا رسد کسی، تا برسد بپای تو

[...]

اثیر اخسیکتی
 

عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۶

 

ای دل و جان عاشقان شیفتهٔ جمال تو

هوش و روان بی‌دلان سوختهٔ جلال تو

کام دل شکستگان دیدن توست هر زمان

راحت جان خستگان یافتن وصال تو

دست تهی به درگهت آمده‌ام امیدوار

[...]

عراقی
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۵۰

 

عید نمی‌دهد فرح بی‌نظر هلال تو

کوس و دهل نمی‌چخد بی‌شرف دوال تو

من به تو مایل و توی هر نفسی ملولتر

وه که خجل نمی‌شود میل من از ملال تو

ناز کن ای حیات جان کبر کن و بکش عنان

[...]

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۷۰

 

هر شش جهتم ای جان منقوش جمال تو

در آینه درتابی چون یافت صقال تو

آیینه تو را بیند اندازه عرض خود

در آینه کی گنجد اشکال کمال تو

خورشید ز خورشیدت پرسید کی‌ات بینم؟

[...]

مولانا
 
 
۱
۲
۳
۴