فردوسی » شاهنامه » پادشاهی کیکاووس و رفتن او به مازندران » بخش ۴
مگر باز بینم بر و یال تو
همان پهلوی چنگ و گوپال تو
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی کسری نوشین روان چهل و هشت سال بود » بخش ۲ - داستان نوشزاد با کسری
چو پای و رکیب تو و یال تو
چنین شورش و دست و کوپال تو
عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۳۱ - بازگشتن ورقه به حی بنی شیبه
چو سودست زین نعمت و مال تو
که نیکو نبد کار و احوال تو
سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۵۳ - رسیدن فرامرز به شهر نیک نور و جنگ کردن فرامرز با نوشدار و گرفتار شدن نوشدار به دست فرامرز
کجا شیر گنجد سر و یال تو
کجا شیر پیچد به کوپال تو
سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۱۶ - نامه شاه کیخسرو به فرامرز
به من داد تا من به کوپال تو
به بازوی گردافکن و یال تو
سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۲۳ - سخن گفتن دایه با فرامرز در کار دختر
چو چشمم بدیدست کوپال تو
بدین ساعد و بازو و یال تو
سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۸۱ - صفت جنگ کردن خورشید
همان پهلوانی بر و یال تو
سر نیزه و گرز وکوپال تو
ایرانشان » بهمننامه » داستان اندر لشکر آراستن شاه بهمن به رزم فرامرز به کین اسفندیار » بخش ۲۳ - جنگ کردن شاه بهمن با مردم سیستان
کجا شد سر و ران و کوپال تو
همان پهلوانی بر و یال تو
ایرانشان » بهمننامه » رفتن شاه بهمن به کشمیر به طلب دختران و خواهران فرامرز » بخش ۱۸ - درآمدن شاه بهمن در دخمه گرشاسب و نریمان و سام و رستم
چرا شد نژند آن بر و یال تو
کجا شد چنان زخم کوپال تو
سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۵۳
ای مونس جان من خیال تو
خوشتر ز جهان جان وصال تو
جانهای مقدس خردمندان
سرگشته به پیش زلف و خال تو
کس نیست به بیدلی نظیر من
[...]
عبدالقادر گیلانی » غزلیات » شمارهٔ ۶۷ - جمال یار
ندارم گرچه آن دیده که بینم در جمال تو
نیام نومید چون عمرم گذشت اندر خیال تو
تو جنّت را به نیکان ده، منِ بد را به دوزخ بَر
که بس باشد مرا آنجا، تمنّای وصال تو
من دیوانه در دوزخ به زنجیر تو خوش باشم
[...]
ادیب صابر » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۵
آراسته است روی جمال از جمال تو
بر بسته باد چشم کمال از جلال تو
عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۸۴
ای جلوهگر عالم، طاوس جمال تو
سرسبزی و شب رنگی وصف خط و خال تو
بدری که فرو شد زو خورشید به تاریکی
در دق و ورم مانده از رشک هلال تو
صد مرد چو رستم را چون بچهٔ یک روزه
[...]
عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۸۵
ای دل و جان کاملان، گم شده در کمال تو
عقل همه مقربان، بی خبر از وصال تو
جمله تویی به خود نگر جمله ببین که دایما
هجده هزار عالم است آینهٔ جمال تو
تا دل طالبانت را از تو دلالتی بود
[...]
عطار » منطقالطیر » بیان وادی عشق » حکایت عربی که در عجم افتاد و سر گذشت او با قلندران
دزد راهت زد، کجا شد مال تو
شرح ده تا من بدانم حال تو
عطار » مظهرالعجایب » بخش ۵۷ - قال النبی صلی الله علیه و آله و سلم: «من صمت نجی» صدق نبی الله
هست خاموشی بآخر حال تو
نیست گردد جمله قیل و قال تو
عطار » مصیبت نامه » بخش بیست و ششم » بخش ۱ - المقالة السادسة و العشرون
هفتصد باره هزاران سال تو
جمع کردی سر حال و قال تو
اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۱
گوهر دیده کرده ام، پیشکش جمال تو
اطلس رخ کشیده ام، در قدم خیال تو
جان و خرد در آستین، بر طمعی همی درم
بو، که عنایتی کند، در حق من وصال تو
در تو کجا رسد کسی، تا برسد بپای تو
[...]
عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۶
ای دل و جان عاشقان شیفتهٔ جمال تو
هوش و روان بیدلان سوختهٔ جلال تو
کام دل شکستگان دیدن توست هر زمان
راحت جان خستگان یافتن وصال تو
دست تهی به درگهت آمدهام امیدوار
[...]