رودکی » مثنویها » ابیات به جا مانده از مثنوی بحر هزج » پاره ۱۰
تو ازفرغول باید دور باشی
شوی دنبال کار و جان خراشی
خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۶۴
بر سنگ زدم دوش سبوی کاشی
سرمست بدم که کردم این عیاشی
با من به زبان حال میگفت سبو
من چون تو بدم تو نیز چون من باشی
سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب الخامس فی فضیلة العلم، ذکر العلم اربح لانّ فضله ارجح » بخش ۱۱ - فی صفةالعشق
نفس نقشی و عقل نقّاشی
طبع گردی و عشق فرّاشی
سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب السّادس فی ذکر نفس الکلّی واحواله » بخش ۲۶ - اندر بیان نسب آدمی من عرف نفسه فقد عرف ربه
تا تو از راه خشم و قلّاشی
یا ددی یا بهیمهای باشی
سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب العاشر فی سبب تصنیف الکتاب و بیان کتابة هذا الکتاب رعایة لذوی الالباب » بخش ۲۵ - حکایت
جز به رندی و جز به قلاشی
خرّم و شادمان تو کی باشی
انوری » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۹۷
ای کرده ز تیغت فلک تحاشی
فتحت ز حشم نصرت از حواشی
پیروزی و شاهی ترا مسلم
بر جملهٔ آفاق بیتحاشی
در بندگی تو سپهر و ارکان
[...]
انوری » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۴۲۰
با دل گفتم کهای همه قلاشی
چونی و چگونهای کجا میباشی
دل دیده پرآب کرد و گفتا که خموش
در خدمت خیل دختر جماشی
نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۴۱ - مراد طلبیدن خسرو از شیرین و مانع شدن او
از آن ترسم که فردا رخ خراشی
که چون من عاشقی را کشته باشی
نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۳۳ - انس مجنون با وحوش و سباع
آورده به حفظ دورباشی
از شیر و گوزن خواجهتاشی
نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۳۸ - در ختم کتاب و دعای علاء الدین کرپ ارسلان
دولتی باش هر کجا باشی
در رکابت فلک به فراشی
عطار » بلبل نامه » بخش ۳۳ - مجادله کردن بلبل با موش خوار و جواب او
چرا عاشق نباشی تا بباشی
برون از زاهدان رومی خراشی
عطار » خسرونامه » بخش ۲۵ - خواستگاری شاه اصفهان از گل
توان کرد از چنین یاری تحاشی
سزد گر در چنین کاری نباشی
عطار » خسرونامه » بخش ۲۹ - رفتن خسرو به طبیبی بر بالین گلرخ
طبیب من مکن از من تحاشی
خلاصم ده ازین صاحب فراشی
عطار » جوهرالذات » دفتر اول » بخش ۲ - در ذات و صفات و توحید حضرت باری تعالی فرماید
جهان چون اوّل و آخر تو باشی
چه گویم این زمان اسرار فاشی
عطار » جوهرالذات » دفتر اول » بخش ۱۱ - در خطاب کردن با دل در رموز معانی فرماید
چو معجونی تو اندر حقّه باشی
نکو بنگر که خود زینسان قماشی
اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الخامس: فی حسن العمل و ما یتضمّنه من المعانی ممّا اطلق علیه اسم الحسن » شمارهٔ ۵
در راه نفاق اگر بتی بتراشی
در پیش نهی و جان برو می پاشی
به زآن باشد که در ره قلّاشی
دعوی کنی و دل سگی بخراشی
کمالالدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۸۱۳
زین گونه که تو بدل ربایی فاشی
عاشق خواهی ز سنگ صد بتراشی
معشوقی تو بعشق کس نیست گرو
خود هم تو سزد که عاشق خود باشی
کمالالدین اسماعیل » قطعات » شمارهٔ ۳۲۴ - وله ایضا
ایا حرّی که دستت گاه بخشش
چو ابر بهمنست از سیم پاشی
شکاری کرده ام امروز زیبا
چنان کز سیم سروی بر تراشی
ولیک از شرم رویم می نماید
[...]
سلطان ولد » ولدنامه » بخش ۱۲۴ - در بیان آنکه هر ولی اول قطرهای بود، از غایت صدق و محبت و نهایت طلب و مودت حق آخر دریائی شد. پس هر ولی دریائی است بی پایان و هر دریائی از این دریاها از دریای با عظمت پر رحمت حق همچو موجی است و موجها در دریا متفاوتاند. موج مولانا قدسنا اللّه بسره العزیز از همه موجها بیشتر است و پیشتر هر کرا همت عالی باشد بر بیش زند و پیش دود
تا تو مرهون نقش دین باشی
مست نقشی نه مست نقاشی