گنجور

 
کمال‌الدین اسماعیل

ایا حرّی که دستت گاه بخشش

چو ابر بهمنست از سیم پاشی

شکاری کرده ام امروز زیبا

چنان کز سیم سروی بر تراشی

ولیک از شرم رویم می نماید

از آن تارک که خود دانی تحاشی

گرم تو یک صراحی می فرستی

ز روی دوستی و خواجه تاشی

فتوحی کم از وگردد میِسر

چنان باشد که تو خود داده باشی