اوحدالدین کرمانی
»
دیوان رباعیات
»
الباب الخامس: فی حسن العمل و ما یتضمّنه من المعانی ممّا اطلق علیه اسم الحسن
»
شمارهٔ ۵
در راه نفاق اگر بتی بتراشی
در پیش نهی و جان برو می پاشی
به زآن باشد که در ره قلّاشی
دعوی کنی و دل سگی بخراشی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بر سنگ زدم دوش سبوی کاشی
سرمست بدم که کردم این عیاشی
با من به زبان حال میگفت سبو
من چون تو بدم تو نیز چون من باشی
با دل گفتم کهای همه قلاشی
چونی و چگونهای کجا میباشی
دل دیده پرآب کرد و گفتا که خموش
در خدمت خیل دختر جماشی
زین گونه که تو بدل ربایی فاشی
عاشق خواهی ز سنگ صد بتراشی
معشوقی تو بعشق کس نیست گرو
خود هم تو سزد که عاشق خود باشی
در وحدت ذات، گفته گوهرپاشی
رمزی که بود فاشتر از هر فاشی:
نقاش اگر به نقش در میآمد
هر نقش ز کلک او شدی نقاشی
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.