گنجور

 
انوری

ای کرده ز تیغت فلک تحاشی

فتحت ز حشم نصرت از حواشی

پیروزی و شاهی ترا مسلم

بر جملهٔ آفاق بی‌تحاشی

در بندگی تو سپهر و ارکان

یکسان شده از روی خواجه تاشی

هندوی تو یعنی که جرم کیوان

بهرام فلک را وثاق باشی

پیشانی شیر فلک خراشد

روباه درت آسمان خراشی

از سایهٔ رایت زمانه پوشی

وز دامن همت ستاره پاشی

گر هندسهٔ مدح تو نبودی

قادر که شدی بر سخن تراشی

ای روز جهان از تو عید دولت

آن روز مبادا که تو نباشی