گنجور

 
 
 
خیام

بر سنگ زدم دوش سبوی کاشی

سرمست بدم که کردم این عیاشی

با من به زبان حال می‌گفت سبو

من چون تو بدم تو نیز چون من باشی

اوحدالدین کرمانی

در راه نفاق اگر بتی بتراشی

در پیش نهی و جان برو می پاشی

به زآن باشد که در ره قلّاشی

دعوی کنی و دل سگی بخراشی

کمال‌الدین اسماعیل

زین گونه که تو بدل ربایی فاشی

عاشق خواهی ز سنگ صد بتراشی

معشوقی تو بعشق کس نیست گرو

خود هم تو سزد که عاشق خود باشی

قدسی مشهدی

در وحدت ذات، گفته گوهرپاشی

رمزی که بود فاش‌تر از هر فاشی:

نقاش اگر به نقش در می‌آمد

هر نقش ز کلک او شدی نقاشی

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه