نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۱۳ - عذر انگیزی در نظم کتاب
زمانه نغزگفتاری ندارد
و گر دارد چو تو باری ندارد
نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۵۲ - فرستادن خسرو شاپور را به طلب شیرین
دلم زآن جو که خرباری ندارد
به غیر از خوردنش کاری ندارد
نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۱۱۳ - جان دادن شیرین در دخمه خسرو
دهد بستاند و عاری ندارد
بجز داد و ستد کاری ندارد
عطار » خسرونامه » بخش ۲۵ - خواستگاری شاه اصفهان از گل
جهان جز من جهانداری ندارد
وگر دارد چو من باری ندارد
عطار » جوهرالذات » دفتر اول » بخش ۴۴ - در افعال شیطان و سخن گفتن ومکر او فرماید
بجز خمر و زنا کاری ندارد
که او زین ذات خود عاری ندارد
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۶۶
چمن جز عشق تو کاری ندارد
وگر دارد چو من باری ندارد
چه بیذوقست آن کش عشق نبود
چه مردهست آن که او یاری ندارد
به غیر قوت تن قوتی ننوشد
[...]
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۴۲۰
جمادست آن که دل داری ندارد
یقین می دان که جان باری ندارد
تو آن منگر که صاحب دولت این جا
به جز عیش و طرب کاری ندارد
اگرچه ملک و مال و جاه دارد
[...]
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۶۲
دلی کو چون تو دلداری ندارد
بر اهل عشق مقداری ندارد
ز سر تا پای زلفت یک شکن نیست
که در هر مو گرفتاری ندارد
ندانم زاهدی کز کفر زلفت
[...]
ابن یمین » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ٢ - غزل
فلک با ما سر یاری ندارد
بجز میل دلا زاری ندارد
ز پهلوی من این گردون بیمهر
جز آهنگ جگر خواری ندارد
چه بیدادست یا رب چرخ گردان
[...]
اهلی شیرازی » شمع و پروانه » بخش ۲۵ - زاری کردن پروانه از فراق شمع
دل افکاری که او یاری ندارد
بجز زاری دگر کاری ندارد
اهلی شیرازی » شمع و پروانه » بخش ۳۶ - بونهادن عنبر بر آتش و خبر یافتن از پروانه
اسیر آنکس که او یاری ندارد
حزین آن دل که غمخواری ندارد
فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۷۲
دو چشمت میل هشیاری ندارد
ز خواب ناز بیداری ندارد
ندارد خواب خوش بیمار چشمت
چه بیماری که بیداری ندارد!
سر بیماری آن چشم گردم
[...]
رفیق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۷
به من یارم سر یاری ندارد
سر یاری و دلداری ندارد
شب مستی کشد بی جرمم اما
خبر از روز هشیاری ندارد
چو دیدم اولش گفتم که دارد
[...]