گنجور

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۵۴ - ستایش پادشاه

 

ملکا جهان ز عدل تو به نوبهار ماند

کف راد تو بدین ابر زمین نگار ماند

تو بزرگ شهریاری و که دید شهریاری

که ز جمع شهریاران به تو شهریار ماند

تو شکار شیر خواهی و بدان نشاط جویی

[...]

مسعود سعد سلمان
 

وطواط » قصاید » شمارهٔ ۵۸ - در مدح اتسز

 

رفت آن نگار و عشق آن نگار ماند

او شد ز دست و دست نشاطم ز کار ماند

از دیده رفته چهرهٔ همچنون نگار او

وز اشک دیده چهرهٔ من پر نگار ماند

از چشم من جمال دو رخسار یار رفت

[...]

وطواط
 

نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۲۵ - رهانیدن مجنون آهوان را

 

چشمش نه به چشم یار ماند؟

رویش نه به نوبهار ماند؟

نظامی
 

نظامی » خمسه » اسکندرنامه - بخش دوم: خردنامه » بخش ۶ - در ستایش ممدوح

 

نه یک رشته را مهره بر کار ماند

نه یک مهره در هیچ دیوار ماند

نظامی
 

عطار » وصلت نامه » بخش ۱۸ - مطلب در سؤال راه عشق و ترغیب سالک

 

هر که اینجا او زوصل یار ماند

تو یقین میدان که اندر نار ماند

عطار
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۴۸

 

از چشم پرخمارت دل را قرار ماند

وز روی همچو ماهت در مه شمار ماند

چون مطرب هوایت چنگ طرب نوازد

مر زهره فلک را کی کسب و کار ماند

یغمابک جمالت هر سو که لشکر آرد

[...]

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۵۷

 

گفتی که در چه کاری با تو چه کار ماند

کاری که بی‌تو گیرم والله که زار ماند

گر خمر خلد نوشم با جام‌های زرین

جمله صداع گردد جمله خمار ماند

در کارگاه عشقت بی‌تو هر آنچ بافم

[...]

مولانا
 

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۶۰ - تتمهٔ نصیحت رسول علیه السلام بیمار را

 

هین که از تقطیع ما یک تار ماند

مصر بودیم و یکی دیوار ماند

مولانا
 

صوفی محمد هروی » ده نامه » بخش ۲۵ - نامه هشتم

 

باز جوان با دل افگار ماند

روز و شبان روی به دیوار ماند

صوفی محمد هروی
 

جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » ترکیبات » شمارهٔ ۳ - در مرثیه برادر است این

 

رفتی و درد و داغ توام یادگار ماند

صد حسرت از تو در دل امیدوار ماند

بلبل کشید رنج گلستان و عاقبت

گل را صبا ربود و ازو بهر خار ماند

دریا شد از سرشک کنارم ولی چه سود

[...]

جامی
 

فصیحی هروی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۱

 

رفتند همدمان و مرا دل فگار ماند

خون جگر ز صحبتشان یادگار ماند

دل مضطرب ز روزن چشمم برون دوید

اما ز ناتوانی هم در کنار ماند

از دشمنم چه شکوه که این زخم دوست زد

[...]

فصیحی هروی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۲۰۷

 

از چمن رفتی و گل با حسرت بسیار ماند

چشم بلبل در پی آن طره دستار ماند

روی حرف طوطیان هر چند با آیینه است

دید تا آیینه ات را طوطی از گفتار ماند

می سراید زاغ خط او به آواز بلند

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۱۲۲

 

طی شد زمان پیری ودل داغدار ماند

صیقل شکست وآینه ام در غبار ماند

صائب تبریزی
 

فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۴ - ترکیب‌بند در رثای محمدعلی نام از شاگردان فیاض

 

رفتی تو لیک نام نکو یادگار ماند

حرف ترت چو دیدة ما آبدار ماند

رفتی تو از میان (و) دل سخت جان ما

بر خاک مرقد تو چو سنگ مزار ماند

بودی صفای آینة دهر و من غبار

[...]

فیاض لاهیجی
 

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۲۵۸

 

ز خمار عضو عضوم به شکسته خار ماند

نفس از خرابی دل به کف غبار ماند

سر زندگی ندارد چه شکفتگی فزاید

ز خمار خنده ما به گل مزار ماند

نه همین پیاله ما شب جمعه بینوا شد

[...]

اسیر شهرستانی
 

سیدای نسفی » شهر آشوب » شمارهٔ ۹۴ - دیوارزن

 

دلبر دیوارزن را دست و پا از کار ماند

همره من خانه رفت و پشت بر دیوار ماند

سیدای نسفی
 

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۶۲

 

بگذشت نوجوانی و جسم نزار ماند

گردی درین ره از پی آن شهسوار ماند

رو داد وصل یار و همان دل فسرده ایم

این غنچه ناشگفته درین نوبهار ماند

افسوس از دلی که ز بیدردی آرمید

[...]

جویای تبریزی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۹۳

 

دلدار رفت و دیده به حیرت دچار ماند

با ما نشان برگ گلی زان بهار ماند

خمیازه سنج تهمت عیش رمیده‌ایم

می آنقدر نبود که رنج خمار ماند

از برگ‌گل درین چمن وحشت آبیار

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۹۴

 

رفتیم و داغ ما به دل روزگار ماند

خاکستری ز قافلهٔ اعتبار ماند

از ما به خاک وادی الفت سواد عشق

هرجا شکست آبله دل یادگار ماند

دل را تپیدن از سرکوی تو برنداشت

[...]

بیدل دهلوی
 
 
۱
۲