رفتند همدمان و مرا دل فگار ماند
خون جگر ز صحبتشان یادگار ماند
دل مضطرب ز روزن چشمم برون دوید
اما ز ناتوانی هم در کنار ماند
از دشمنم چه شکوه که این زخم دوست زد
بیگانه را چه جرم که این داغ یار ماند
نینی ز یار و دوست شکایت نه درخورست
کاین داغ روزگار سیهروزگار ماند
هر جا بود دو چشمه خون تربت منست
کاینم به جای لوح نشان مزار ماند
پا تا سرم چو زلف بتان بیقرار شد
الا غم فراق که بر یک قرار ماند
جانم تمام سوخت فصیحی غم فراق
وز روی مرگ تا ابدم شرمسار ماند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از وابستگی و درد جدایی از دوستانش صحبت میکند. او احساس تنهایی و اندوه عمیقی دارد و زخمهای عاطفی او، به ویژه از دوستانش، او را آزار میدهد. شاعر به شدت دلتنگی و فقدان را تجربه میکند و میگوید که این درد از زمان جدایی برای او باقی مانده است. او همچنین به این نکته اشاره میکند که حتی از دشمنیهای احتمالی نیز نمیتواند شکایت کند، چرا که درد اصلیاش ناشی از فقدان دوستانش است. در پایان، او از سوختن جانش به خاطر غم فراق حرف میزند و این حالت او را تا پایان عمرش شرمسار میکند.
هوش مصنوعی: دوستانم رفتند و من تنها ماندم، دلم غمگین است و یادِ درد دلهایم از آنها برایم باقی مانده است.
هوش مصنوعی: دل نگران و مضطربم از چشمانم بیرون رفت، اما به دلیل ناتوانی نتوانست دور شود و در کنارم باقی ماند.
هوش مصنوعی: از دشمنم چه گلهای دارم وقتی که دوستم این زخم را به من زد؟ بیگانه چه تقصیری دارد که این داغ عشق هنوز بر دل من مانده است؟
هوش مصنوعی: انتقاد به یار و دوست کار درستی نیست، زیرا این زخم روزگار، همیشه با ما خواهد ماند.
هوش مصنوعی: هر کجا که باشم، دو چشمه خون از خاک من بیرون میزند، زیرا این نشان مزار من است و به جای لوح، یادگار من به شمار میآید.
هوش مصنوعی: تمام وجودم به خاطر زلفهای معشوق و زیباییاش بیتاب و ناآرام شده است، اما تنها غم جدایی است که همچنان در حال آرامش و قرار باقی مانده است.
هوش مصنوعی: دل و جانم از غم جدایی سوخت و در این مسیر، تا پایان عمر، از مرگ نیز شرمنده و خجالتزده خواهم ماند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
رفت آن نگار و عشق آن نگار ماند
او شد ز دست و دست نشاطم ز کار ماند
از دیده رفته چهرهٔ همچنون نگار او
وز اشک دیده چهرهٔ من پر نگار ماند
از چشم من جمال دو رخسار یار رفت
[...]
رفتی و درد و داغ توام یادگار ماند
صد حسرت از تو در دل امیدوار ماند
بلبل کشید رنج گلستان و عاقبت
گل را صبا ربود و ازو بهر خار ماند
دریا شد از سرشک کنارم ولی چه سود
[...]
طی شد زمان پیری ودل داغدار ماند
صیقل شکست وآینه ام در غبار ماند
رفتی تو لیک نام نکو یادگار ماند
حرف ترت چو دیدة ما آبدار ماند
رفتی تو از میان (و) دل سخت جان ما
بر خاک مرقد تو چو سنگ مزار ماند
بودی صفای آینة دهر و من غبار
[...]
بگذشت نوجوانی و جسم نزار ماند
گردی درین ره از پی آن شهسوار ماند
رو داد وصل یار و همان دل فسرده ایم
این غنچه ناشگفته درین نوبهار ماند
افسوس از دلی که ز بیدردی آرمید
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.