گنجور

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲۷ - اندر باز آمدن دایه به نزدیک رامین به باغ

 

مگر تو سال و مه این کار داری

که یار مهربان را خوار داری

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۵۵ - عروسى کردن رامین با گل

 

به دی ماهان تو گل بر بار داری

نکوتر آنکه گل بی خار داری

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۱۳ - در انجام کتاب گوید

 

تنی با عز و با مقدار داری

چرا روز نبردش خوار داری

فخرالدین اسعد گرگانی
 

سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۰۲

 

دلا تا کی سر گفتار داری

طریق دیدن و کردار داری

ظهور ظاهر احوال خود را

ظهور ظاهر اظهار داری

اگر مشتاق دلداری و دایم

[...]

سنایی
 

سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۱۰

 

دلم بردی و جان بر کار داری

تو خود جای دگر بازار داری

نباشد عاشقت هرگز چو من کس

اگر چه عاشق بسیار داری

ز رنج غیرتت بیمار باشم

[...]

سنایی
 

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۷۱

 

الصلا ای دل اگر در عشق او اقرار داری

الحذر گر ذره‌ای در عشق او انکار داری

کی توانی دید روی گل که همچون خار گشتی

گر زمانی خلوتی داری میان خار داری

تا تو از توی و تویِّ خود برون آیی به‌کلی

[...]

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش بیستم » (۹) حکایت شعیب علیه السلام

 

عزیزا چون نه این دیدار داری

بسی بگری که عمری کار داری

عطار
 

عطار » اسرارنامه » بخش دهم » بخش ۲ - الحکایه و التمثیل

 

به قدر آن که علم و کار داری

بدان ارزی بدان مقدار داری

عطار
 

عطار » اسرارنامه » بخش بیستم » بخش ۱ - المقاله العشرون

 

ازین بهتر چه کار و بار داری

که یک شب او بیدار داری

عطار
 

عطار » خسرونامه » بخش ۱۲ - سبب نظم كتاب

 

چه گر از قصّه گفتن عار داری

ولیکن عالمی اسرار داری

عطار
 

عطار » جوهرالذات » دفتر دوم » بخش ۲۹ - جواب دادن ابلیس آن شخص سؤال کننده را

 

زهی عاشق که عشق یار داری

که اندر عاقبت دیدار داری

عطار
 

عطار » جوهرالذات » دفتر دوم » بخش ۳۶ - در اصل ذات فرماید

 

تو اصل ذاتی و دیدار داری

که چندینی بیان یار داری

عطار
 

عطار » جوهرالذات » دفتر دوم » بخش ۳۶ - در اصل ذات فرماید

 

تو اصل ذاتی و دیدار داری

که چندینی بیان یار داری

عطار
 

سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۲۷

 

مرا گفت دل چون چنین یار داری

چوبلبل همی گو که گلزار داری

نه در ملک من چون تویی دوست دارم

نه درحسن تو چون خودی یار داری

چوچشم تو بینم بروی تو گویم

[...]

سیف فرغانی
 

حافظ » اشعار منتسب » شمارهٔ ۳۷

 

ای باد نسیم یار داری

زآن نفحهٔ مشکبار داری

زنهار! مکن درازدستی

با طرهٔ او چه کار داری؟

ای گل! تو کجا و روی زیباش

[...]

حافظ
 
 
۱
۲