گنجور

خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۳۴

 

وفا جستن از خلق خاقانیا بس

که جستن به اندازهٔ جهد باشد

مگو کز جهان دیده‌ام نیک عهدی

غلط دیده باشی که بدعهد باشد

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۳۵

 

نیت من نکوست در حق دوست

دوستان را نیت نکو باشد

بد او نیک من بود چه عجب

زشت من نیز خوب او باشد

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۳۶ - در مدح خاموشی

 

خاقانی ار زبان ز سخن بست حق اوست

چند از زبان نیافته سودی زیان کشد

گو محرمان بخرده کفن بر کتف کشند

او بر در خدای کفن بر روان کشد

نای است بی‌زبان به لبش جان فرو دمند

[...]

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۳۷

 

پیشوای علما جامهٔ من

نز پی بیشی و پیشی پوشد

لیک خواهد که به پوشیدن آن

در تنم خلعت بیشی پوشد

کان قبا کز حبش آرند رسول

[...]

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۳۸ - در مرثیهٔ عز الدین بوعمران

 

جهان را آه آه از دل برآمد

چو عزالدین بوعمران فروشد

برآمد هر شب افغان از دل طور

چو روز موسی عمران فروشد

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۳۹

 

چه شد که بادیه بربود رنگ خاقانی

که صبح فام شد از راه و شام‌گون آمد

در آفتاب نبینی که شد اسیر کسوف

چو تیغ زنگ زده در میان خون آمد

میار طعنه در آن کش سموم بادیه سوخت

[...]

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۴۰ - در مرثیهٔ امام ابو عمر و اسعد

 

خبر برآمد کان آفتاب شرع فرو شد

هزار آه زهرک آن خبر شنود برآمد

چون روز اسعد ازین چرخ دیر سال فرو رفت

ز چرخ نالهٔ وا اسعداه زود برآمد

چو روی علم نهان شد شکست پشت جهانی

[...]

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۴۱

 

گر به شروانم اهل دل می‌ماند

در ضمیرم سفر نمی‌آمد

ور به تبریزم آب رخ می‌بود

ارمنم آبخور نمی‌آمد

ور به ارمن دو جنس می‌دیدم

[...]

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۴۲

 

ای روح صفات اهرمن بند

وی نوک سنان آسمان رند

در نعش و پرن زنند طعنه

نظم تو و نثرت ای خداوند

هر بیخ ستم که دهر بنشاند

[...]

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۴۳ - در مدح مظفر الدین قزل ارسلان ایلدگز

 

ای تاجدار خسرو مغرب که شاه چرخ

در مشرقین ز جاه تو کسب ضیا کند

درگاه توست قبلهٔ پاکان و جان من

الا طواف قبلهٔ پاکان کجا کنند

تن را سجود کعبه فریضه است و نقص نیست

[...]

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۴۴

 

خدای داند معنی میان نطفه نهادن

به دست مرد جز این نیست کآب نطفه براند

از آفتاب وهوا دان که تخم یابد بالش

ز برزگر چه برآید جز آنکه تخم فشاند

حلال زادهٔ صورت چه سودمند که فعلش

[...]

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۴۵

 

هرکه را غره کرد دولت نیز

غدر آن دولتش هلاک رساند

خاک بر فرق دولتی که تو را

از سر خاک بر سماک رساند

نه نه صد جان نثار آن دولت

[...]

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۴۶ - در توصیف قلم و دوات خود

 

دوات من ز برون جدول و درون دریاست

نهنگ و آب سیاهش عجب بدان ماند

عمود صبح ندیدی سواد شام در او

دوات من به دو معنی بدان نشان ماند

رواست کو ید بیضای موسوی است دوات

[...]

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۴۷

 

منصب تدریس خون گوید از آنک

فر عز الدین بوعمران نماند

شاید ار هر سامری گاوی کند

کب و جاه موسی عمران نماند

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۴۸ - ایضا در مرثیهٔ امام محمد یحیی و خفه شدن او به دست غزان

 

های خاقانی تو را جای شکر ریز است و شکر

گر دهانت را به آب زهرناک آکنده‌اند

محیی‌الدین کو دهان دین به در آکنده بود

کافران غز دهانش را به خاک آکنده‌اند

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۴۹ - در مرثیهٔ خواجه ناصر الدین ابراهیم عارف گنجه‌ای

 

خاقانیا عروس صفا را به دست فقر

هر هفت کن که هفت تنان در رسیده‌اند

در وجد و حال بین چو کبوتر زنند چرخ

بازان کز آشیان طریق پریده‌اند

همچون گوزن هوی برآورده در سماع

[...]

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۵۰

 

اندرین هفت هشت نه صدیق

مصطفی را به خواب دیدستند

روی آن بحر دست صاحب فیض

بحر وش بی‌نقاب دیدستند

کآمد و التفات کرد به من

[...]

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۵۱ - در هجو شهر زوری

 

شهر زوری گدا بود خاصه

کش به بغداد پرورش کردند

به صفت چون خری بماند راست

که به شیر سگش بپروردند

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۵۲ - در تقاضای ده شتر از امیر الحاج

 

ای که هر دم ز تبت خلقت

صد شتر بار مشک در سفرند

گردن اشتران دهی پر زر

به کسانی که سرور هنرند

تا تو اشتر سواری اندر فید

[...]

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۵۳

 

همه عیب‌اند زنان و آن همه را

نیک مردان به هنر برگیرند

چون مؤنث به مذکر پیوست

گرچه آن حکم مذکر گیرند

لیک چون مرد به زن پیوندد

[...]

خاقانی
 
 
۱
۸۳
۸۴
۸۵
۸۶
۸۷
۴۰۰