گنجور

 
خاقانی

پیشوای علما جامهٔ من

نز پی بیشی و پیشی پوشد

لیک خواهد که به پوشیدن آن

در تنم خلعت بیشی پوشد

کان قبا کز حبش آرند رسول

بهر تشریف نجاشی پوشد

خواجه داند که مرا دل ریش است

مرهمی بر سر ریشی پوشد

چه عجب آب که گنج هنر است

عیب خاک از سر خویشی پوشد