گنجور

 
خاقانی

خبر برآمد کان آفتاب شرع فرو شد

هزار آه زهرک آن خبر شنود برآمد

چون روز اسعد ازین چرخ دیر سال فرو رفت

ز چرخ نالهٔ وا اسعداه زود برآمد

چو روی علم نهان شد شکست پشت جهانی

طراق پشت شکستن ز هر که بود برآمد

خواص آذربیجان چو دود آذرپیچان

بسوختند و ز هر یک هزار دود برآمد

خلیفه جامهٔ سوکش قبا کند چو غلامان

که جان خواجه که سلطان دیر بود برآمد

گریست دیدهٔ خسرو بریخت در کیانی

فرود شد که روانش ازین فرود برآمد

فلک ستاره فرو برد و خور ز نور تهی شد

زمانه مایه زیان کرد و خود ز سود برآمد

مرا ز ماتم او جان و دل به رنگرزان شد

لباس جان سیه از رنگ و دل کبود برآمد