ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٢٠۴
ای خردمند چو روزی ز جهان خواهی رفت
مدت عمر تو گر پنجه و گر صد باشد
بگمانی که مگر زان شودت حال نکو
نکنی آنچه بر اهل خرد بد باشد
کز همه خلق جهان سیرت بد نا خوبست
[...]
ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٢٠۵
ای دل ار چند در سفر خطرست
کس سفر بیخطر کجا یابد
آنچه اندر سفر بدست آید
مرد آن در حضر کجا یابد
هر که در سایه گشت گوشه نشین
[...]
ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٢٠۶
ای دل از احداث روزگار نگردی
بد کنش و زشتخو که نیک نباشد
مست خرابات عشق را بملامت
سنگ مزن بر سبو که نیک نباشد
در پس آزادگان بهیچ طریقی
[...]
ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٢٠٧
اتفاقم شب دوشین بوثاقی افتاد
کاندرو بود حریفی صنمی حور نژاد
من و او بر صفت وامق و عذرا با هم
کرده از اول شب خلوت و عشرت بنیاد
ناگه آن چارده شب ماه بتم را در سر
[...]
ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٢٠٨
ایدل ایام مستیت بگذشت
بعد از اینت بهوش باید بود
از کدورات شیطنت رستی
با صفای سروش باید بود
سوی شیبت چو روی تاختن است
[...]
ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٢٠٩
اصلت ایدل چو ز خاکست بلندی مطلب
عنصر خاک نه مایل سوی پستی باشد
بخرد آنست که از حال خود آگاه بود
آنقدر عمر که در ربقه هستی باشد
مسکنی باید و مقدار کفافی ز معاش
[...]
ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٢١٠
ایخداوند ایکه از رفعت همای همتت
بر فراز گنبد گردون نشیمن ساز کرد
هر کجا میزان عدل شاملت شاهین نمود
از سر گنجشگ عاجز ظلم باشه باز کرد
دشمن از تیر تو چون زاغ کمان شد گوشه گیر
[...]
ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٢١١
ای شه کامران وجیه الدین
ای چو نام تو طالعت مسعود
رخ نهاده به بندگی چو ایاز
بر بساطت هزار چون محمود
چاکرت لاشه اسبکی دارد
[...]
ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٢١٢
آسمان قدر وزیرا چو تو بر روی زمین
تا زمان هست نبودست و بزرگی نبود
شاه ملک کرمی در بر خود فرزین وار
جای دادی و پسندد ز تو هرکس شنود
بنده بر رقعه اخلاص چو رخ راست رواست
[...]
ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٢١٣
ایخسرویکه خسرو سیارگان سزد
در پیش رای انورت از جمله عبید
در خانقاه عالم امر و جهان نهی
رای تو هست شیخ و قضا و قدر مرید
یاجوج ظلم راه نیابد بسوی خلق
[...]
ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٢١۴
ایدل مدار چشم کرم ز اهل روزگار
کانها که بوده اند کریمان نمانده اند
و اینها که بر زدند سر از حبیب خواجگی
بر مکرمات دامن همت فشانده اند
از جویبار دهر نسیم خوشی مجوی
[...]
ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٢١۵
آمد مه صیام که بر آصف زمان
این و چنین هزار دگر هم خجسته باد
والا علاء دولت و ملت که جاودان
دست فنا ز دامن جاهش گسسته باد
در بندگیش صف زده آزادگان دهر
[...]
ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٢١۶
اهل دنیا سه فرقه بیش نیند
چون طعام اند و همچو دارو و درد
فرقه ئی چون طعام در خورند
که از ایشان گزیر نتوان کرد
باز جمعی چو داروی دردند
[...]
ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٢١٧
امیر و خواجه منعم کسی تواند بود
که پای همت بر فرق فرقدان دارد
ز راه لطف و کرم بر سر وضیع و شریف
دو دست خویش همه ساله زرفشان دارد
نه آنکه از زر و یاقوت او کله سازد
[...]
ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٢١٨
اگر اقلیم قناعت شودت زیر نگین
پادشاهان جهان جمله گدای تو شوند
دست نفس تو چو کوته شود از شاخ مراد
عارفان طالب خاک کف پای تو شوند
از طمع روی بگردان و قناعت بگزین
[...]
ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٢١٩
از ابن یمین سؤال کردند
آنها که ره نجات جویند
زین چار خلیفه کیست اول
کاندر ره حق بصدق پویند
گفتم که مرا چکار با آن
[...]
ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٢٢٠
انصاف فلک بین که درینمدت اندک
چه شور برانگیخت ز بیداد و چه شر کرد
اسباب مرا داد بتاراج و پس آنگه
سد رمق قوت حواله بجگر کرد
گردون چه بود چیست ستاره چه بود چرخ
[...]
ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٢٢١
ای دل آخر ترا که باد هوس
بر تن زار ناتوان باشد
کی توانی نهاد روی براه
چون گه کوچ کاروان باشد
خود گرفتم سبک روان گشتی
[...]
ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٢٢٢
آنها که داشتند شدند و گذاشتند
زانسان گذاشتند که گوئی نداشتند
باد فنا ز خاک اثرشان ربود از آنک
نقشی بر آب از آتش شهرت نگاشتند
نیک اختر آنگروه که بر کار روزگار
[...]
ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٢٢٣
از طبیبی شنیده ام روزی
کاوستاد بزرگ بود آن مرد
گفت آنرا که در شکم ناگاه
از غذای غلیظ پیچد درد
کر طبیبش معالجی نیکست
[...]