گنجور

 
ابن یمین

ایخداوند ایکه از رفعت همای همتت

بر فراز گنبد گردون نشیمن ساز کرد

هر کجا میزان عدل شاملت شاهین نمود

از سر گنجشگ عاجز ظلم باشه باز کرد

دشمن از تیر تو چون زاغ کمان شد گوشه گیر

روز کوشش چون عقاب رایتت پرواز کرد

می نیارد کرد ظاهر روز روشن همچو بوم

هر که با تو بی ثباتی چون زغن آغاز کرد

تا چو قمری طوق انعام تو دارد چاکرت

همچو بلبل بر گل مدحت هزار آواز کرد

گر چه بود ابن یمین عنقا صفت عزلت گزین

چون بدین عالیجناب آمد هوای باز کرد