مجد همگر » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲۳
پناه ملک سلیمان ملاذ اهل زمان
توئی که ملک ز نام تو نامدار شود
فرود دست تو بیندش اگر کسی به مثل
به پای وهم بر این نیلگون حصار شود
سپهر پیش سراپرده جلالت تو
[...]
مجد همگر » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲۴
شاها همای فتح و ظفر روز معرکه
با شاهباز رایت تو همنشین بود
هر جا که مرکب تو رود ابر کردگار
چون سایه با رکاب و عنانت قرین بود
بر هر زمین که نعل سمندت گذار کرد
[...]
مجد همگر » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲۵
خدایگانا رایت به یک دقیقه فکر
ز کار مشکل ایام بند بگشاید
گهی به اشک قلم گرد فتنه بنشاند
گهی به چشمه کلک آب ملک بفزاید
چگویم از قبل بنده ایکه مدت عمر
[...]
مجد همگر » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲۶
فرخ همای دولت و سعد سپهر ملک
ای آنکه سایه ات به جهان فربهی دهد
در سایه مبارک شاه جهان ترا
اقبال و بخت و دولت و تاج و مهی دهد
هرجا که موکب تو شبیخون برد ظفر
[...]
مجد همگر » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲۷
دور دور خر است و کره خران
گر ترا باور آید ار ناید
گر عزیز نبی شود زنده
جز خرش هیچ در نظر ناید
ور فرود آید از فلک عیسی
[...]
مجد همگر » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲۸
یک راست شنو که از چپ و راست
بر بنده فرشتگان گواهند
از ظلم تو در همه ممالک
مردم به خدای می پناهند
گر پیشه ورند و گر دبیرند
[...]
مجد همگر » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲۹
قدر تیزی بازارت ندارد
قدر تدبیر کردارت ندارد
بدان مژگان تیز ناوک انداز
فلک خفتان پیکارت ندارد
بدین کاری که داری در سر امروز
[...]
مجد همگر » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳۰
دلم از نکهت بادی که ز بغداد آید
گرچه در آتش غم سوخته شد شاد آید
بر ره باد ز شب تا به سحر منتظرم
تا کی از جانب بغداد دگر باد آید
راست چون چنگ که در صبح خورد باد بدو
[...]
مجد همگر » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳۱
ای خسروی که سایس امر تو از نفاذ
بر پای هفت توسن گردون نهاد قید
در مجلس مربی عدل تو توبه کرد
دهر دنی ز مکر و سپهر دغا ز کید
تهذیب خلق خوب تو در عنفوان عمر
[...]
مجد همگر » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳۲
پادشاها عون حق یار شب و روز تو باد
چرخ پیروزه غلام بخت پیروز تو باد
قتباس نور ماه رایت دولت مدام
از مضای روی و رای عالم افروز تو باد
پیر گردون تابع بخت جوان شاد تست
[...]
مجد همگر » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳۳
چنان لشکرکشی سلطان ندارد
چنان حوراوشی رضوان ندارد
بدان چستی و چالاکی سواری
به چین و کاشغر خاقان ندارد
فلک دارد مهی چون روی او لیک
[...]
مجد همگر » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳۴
صدر صدور مشرق و مغرب عماد دین
ای آنکه در کرم چو تو کم سابق اوفتد
ابر از سخای دست تو بارد سرشک در
چون گریه های زار که بر عاشق اوفتد
نه در جهان دلی چو دلت غیب دان بود
[...]
مجد همگر » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳۵
ایزد مرا چو خلعت هستی شعار کرد
جان و جمال و جاه و جوانی و خیر داد
گفتم که شکر آن به عبادت کنم ادا
خود شر نسل بوالبشرم بازیئی نهاد
کآمال این جهان ز نهیبم بشد ز دست
[...]
مجد همگر » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳۶
مدت عمر تو در اقبال نامعدود باد
دولت از خاک درت جوینده مقصود باد
حاسد بد گوهرت خود رد هر دو عالم است
نیست حاجت گفت او را از درت مردود باد
ملکت از فر خدائی دولتت منصور شد
[...]
مجد همگر » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳۷
پند نادان چه دهی زانکه دگرگون نشود
از بد نفس اگر خود همه دوران باشد
گر بگردانیش از حال دو صد بار به حال
همچنان باز بدان سیرت و آنسان باشد
خود ببین صورت نادان چو نگاری به قلم
[...]
مجد همگر » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳۸
ای چو خورشید در جهان مشهور
به جلال و جمال و زینت و فر
زتو یابند روز و شب هستی
و زتو دارند بحر و کان گوهر
باد را از تو مرکب رهوار
[...]
مجد همگر » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳۹
قدوم ماه ربیع و خروج ماه صفر
خجسته باد بدین مقصد و پناه بشر
خدایگان جهانبان بهای دولت و دین
که از مدیح وی افزوده گشت جاه هنر
خجسته صاحب دیوان مشرق و مغرب
[...]
مجد همگر » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۴۰
بنده بر درگهت بماند مقیم
پای بند علاقه سه پسر
دو ترا بنده زاده اند و یکی
زاده مرتضی و پیغمبر
این دو از بهر یک خدا بپذیر
[...]
مجد همگر » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۴۱
به فال فرخ و پیروز بخت و طالع سعد
چو مه برآمد شه زاده بر سریر سرور
چراغ دوده سلغر که نور طلعت او
کند فروغ رخ آفتاب را مستور
جم دوم عضدالدین پناه ملک عجم
[...]
مجد همگر » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۴۲
خدایگانا دست مبارکت شب دوش
به یک ندب دو سه فارد بباخت بی تاخیر
زیاد باد ترا زندگانی اندر ملک
که کعبتین نکرد از برای من تقصیر
سه تا ببردم و با خود ز بیم می گفتم
[...]