گنجور

 
مجد همگر

ای خسروی که سایس امر تو از نفاذ

بر پای هفت توسن گردون نهاد قید

در مجلس مربی عدل تو توبه کرد

دهر دنی ز مکر و سپهر دغا ز کید

تهذیب خلق خوب تو در عنفوان عمر

منسوخ کرد قصه بسطامی و جنید

بدخواهت ار ز درد دمی سرد برکشید

ابر تموز برف دهد در هوای فید

حالیست بنده را که گر آنها کند به شرح

برخاطر تو جلوه کند در لباس شید

با آنکه دامن تو گرفتم ز خاص و عام

ایمن نیم ز چوبک عمر و ز قصد زید

در کعبه پناه خودم جای امن ده

کاندر حریم کعبه حق آمن است صید