گنجور

 
مجد همگر

چنان لشکرکشی سلطان ندارد

چنان حوراوشی رضوان ندارد

بدان چستی و چالاکی سواری

به چین و کاشغر خاقان ندارد

فلک دارد مهی چون روی او لیک

ز لعل و در لب و دندان ندارد

چمن دارد چنان سروی ولیکن

رخ خوب و لب خندان ندارد

به مهر و مه رسیدن دارد امکان

ولی در وی رسید امکان ندارد

دلم دارد بتی دلدار و دمساز

ولی بی وصل جانان جان ندارد

تنم دارد دلی در غم شکیبا

ولی با درد او درمان ندارد

من سرگشته را شب نیست کز هجر

چو زلف خویش سرگردان ندارد

به وصف روی آن دلبند دوران

هنرمندی چو من دوران ندارد

در این ایام یک صاحب هنر نیست

که جاه از صاحب دیوان ندارد

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
عطار

دلی کز عشق جانان جان ندارد

توان گفتن که او ایمان ندارد

درین میدان که یارد گشت یکدم

که کس مردی یک جولان ندارد

شگرفی باید از گنج دو عالم

[...]

مشاهدهٔ ۱۳ مورد هم آهنگ دیگر از عطار
سراج قمری

نباتی چو خط تو بستان ندارد

مذاق لبت شکرستان ندارد

همه«آنی»و ملک خوبی تو داری

تو این داری و جز تو، کس«آن»ندارد

چو گردون نیی، زانکه کین تو پیدا

[...]

عراقی

بیا، کاین دل سر هجران ندارد

بجز وصلت دگر درمان ندارد

به وصل خود دلم را شاد گردان

که خسته طاقت هجران ندارد

بیا، تا پیش روی تو بمیرم

[...]

همام تبریزی

مگر سنگین دل است و جان ندارد

هر آن کس کاو چو تو جانان ندارد

مبادا زنده در عالم دلی کاو

به زلف کافرت ایمان ندارد

مسلمانان مرا دردی‌ست در دل

[...]

شیخ محمود شبستری

مسلمانی که این ایمان ندارد

تنی دارد ولیکن جان ندارد

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه