گنجور

اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۵۰

 

شها چو حلقه بگوش ستانه تو شدم

روا مدار که چون حلقه از برون درم

به نیم چشم نهانک چو دزد در جلاد

ز دور در رخ دربان شاه می نگرم

در این میانه فرو مانده ام که چون اورا

[...]

اثیر اخسیکتی
 

اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۵۱

 

ای ز بزم تو با لطایف خلق

پیشه ی گوش و دل شکر رفتن

از پی گوش و گردن مدحت

عقل شاگرد من بدر سفتن

بنده بر در بماند فرمان چیست

[...]

اثیر اخسیکتی
 

اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۵۲

 

دعا گوی دولت اثیر آنکه وقتی

بخدمت رسیده است درجیش سلطان

مبارک ضمیر تو اشعار او را

پسندیده و گرده تحسین فراوان

بسش داده تعریف و تشریف با تو

[...]

اثیر اخسیکتی
 

اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۵۳

 

چون بدیدم بدیدهٔ تحقیق

که جهان منزل عناست کنون

راد مردان نیک محضر را

روی در برقع فناست کنون

آسمان چون حریف نامنصف

[...]

اثیر اخسیکتی
 

اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۵۴

 

ای در زده بدامن بیداد چرخ دست

از دست تو دریده گریبان خویشتن

بیرسمی است پیشه دوران و از توهم

رسمی دگر مبادبرون زان خویشتن

اثیر اخسیکتی
 

اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۵۵

 

از تو ننالم به هیچکس که به دشمن

شرط نباشد بدوستان گله کردن

یک دلی اندرجهان کجاست که با او

یک گله بتوان ز یار ده گله کردن

اثیر اخسیکتی
 

اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۵۶

 

دل گواهی می دهد این کعبه اقبال را

کرد معمار فلک دایم به معموری ضمان

پیش این ایوان اگر تقدیر دستوری دهد

سجده آرد طاق کسری نه که طاق آسمان

ظل او غمخوار گان را چون ادم بزم طرب

[...]

اثیر اخسیکتی
 

اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۵۷

 

خطاست پیش خرد در همه فنون هنر

عطارد ار قلمی راند جز بفتوی من

گرت بود هوس دلبران پرده لطف

بیا که جلوه کنانند وقت اتقی من

بسان طفل نوآموز پیر عقل آنگه

[...]

اثیر اخسیکتی
 

اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۵۸

 

ز انبوهی جان و دل و ز کوکبه حسنت

آه من مسکین را، ره نیست بسوی تو

از جنت و از ماوی، ما را چه نشان پرسی

اینک لب و خال و خط وینک خم موی تو

اثیر اخسیکتی
 

اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۵۹

 

صلحی رود میان تموز و خزان چنانک

تا حشر دور چرخ نگرداندش تباه

در جمله خسروی است قزل ارسلان که عقل

از وی بدیگری نبرد راه اشتباه

کارت کزین دو فرقد و یک آفتاب باد

[...]

اثیر اخسیکتی
 

اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۶۰

 

وحی صریحی ز آسمان سعادت

آیت حق در نظام شان معانی

مسند تو وقف پیشگاه حقایق

جای خرد طرف آستان معانی

بر فلک رای تو مدار مدارج

[...]

اثیر اخسیکتی
 

اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۶۱

 

در رزم بر فلک زنی ار پر دلی کند

آنجا که سرکشان بزمین درکشند پای

بندند بر خراج بحار آنکه هر بهار

گرددزابرهم چو صدف گون گهر نمای

این خود بهانه ئی است بگریدفلک همی

[...]

اثیر اخسیکتی
 

اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۶۲

 

بازوی ملک نیامیخت چو تو شمشیری

خامه و هم نیانگیخت چو تو تمثالی

از سرا پرده ی جاه تو هوا دهلیزی

وز ترازوی وقار تو زمین مثقالی

زخمه ی گرز، و،صلیل سرتیغت زعراق

[...]

اثیر اخسیکتی
 

اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۶۳ - اثیر رفت و بحضرت سپرد گنج سخن

 

سماک قدرا، افلاک قدر تا، توئی آنک

به تیغ قادر بیچون قضای مقدوری

دماغ چرخ که پر بادکبر سلطنت است

به پیش امر تو تن در دهد به مأموری

سواد طره توقیع تو بر آتش رشک

[...]

اثیر اخسیکتی
 

اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۶۴

 

ای فکرت تو بکام کرده

بالای زمانه در زبانی

مرگ از کف خنجر تو جسته

با صد حیلت زنیم جانی

تا صدر جهان پیربنشست

[...]

اثیر اخسیکتی
 

اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۶۵

 

ای گهرپاک کز خزاین افلاک

بر سر بازار آخشیج فتادی

آب جواهر بلون چهره ببردی

داد طراوت به حسن و ملح بدادی

در دل یاقوت خون زغبن گره شد

[...]

اثیر اخسیکتی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » اشعار و قطعات پراکندهٔ دیگر » شمارهٔ ۷

 

به شرط آنکه هر کاو مست گردد

شود زاین تابخانه تا به خانه

وگر او با حریفی مست خسبد

گناه خود ز خود داند زمانه

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » اشعار و قطعات پراکندهٔ دیگر » شمارهٔ ۱۰

 

به شب چندان خور ای جان بادهٔ ناب

که راهی وا در و دیوار بینی

نه چندانی که چون تا کاهی از خواب

درآیی ... خود چار بینی

اوحدالدین کرمانی
 

کمال‌الدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۹۴ - و قال ایضاً

 

بزرگا سرورا از روی انعام

ببخشش فرق کن نیک و بد شعر

چو ندهی کاغذ زر شاعرانرا

بده آخر بهای کاغد شعر

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » قطعات » شمارهٔ ۱ - فی شهاب الدّین عزیزان

 

جهان دانش و معنی ، شهاب الدّین تویی آنکس

که چشم عقل کم بیند ، چو تو بسیار دانی را

ز رای سالخوردت دان ، شکوه بخت برنایت

مربّی آنچنان پیری، سزد جوانی را

ز قحط مردمی عالم ، چنان شد خشک لب تا لب

[...]

کمال‌الدین اسماعیل
 
 
۱
۱۰۵
۱۰۶
۱۰۷
۱۰۸
۱۰۹
۴۰۰