سماک قدرا، افلاک قدر تا، توئی آنک
به تیغ قادر بیچون قضای مقدوری
دماغ چرخ که پر بادکبر سلطنت است
به پیش امر تو تن در دهد به مأموری
سواد طره توقیع تو بر آتش رشک
سیاه چرده کند مشک را، ز محروری
بجام کین تو هر احمقی که مست شود
قضاش زهر دهد از فقاع مخموری
فسرده ای است حسود تو در مثل بدنش
کنند مشربه ی آفتاب یا حوری
ز سور مرتبت او نشان دهند و لیک
فسانه ایست در افواه عامیان سوری
زجامه خانه عدلت سرای شش سوی کون
چو کعبه جلوه کند در لباس معموری
نوید خوان تو را شاهد شکر لب شهد
قدم برون نهد از پرده های زنبوری
زجام مدح توهرحرف کاوتهی دست است
به نزد شمع خرد دعوتی است کافوری
کلاه نسبت آدم مشرف از سر توست
چنانک از سر زر نسبت نشابوری
ز سایه سخطت ظلمت وقایه شب
فکنده دیده خورشید را بشبکوری
بر آستانه قدر تو آسمان برسد
قضاش گفت مرنجان قدم که معذوری
اگر اثیر کسی شد بفر تو چه عجب
ز صمغ عطر شود در درخت قیصوری
نه یوسفی بایالت رسد ز محبوسی
نه موسئی به نبوت رسد ز مزدوری
نه کوکبی کند آن سنگ ریزه یاقوتی
نه آتشی کند آن آهن فلاجوری
منم که مهره ی نظمم به بخت شاه نشاند
فحول را همه بر بوریای مغموری
منم که برتر و خشک جهان فتاد امروز
ز مطلع سخنم آفتاب مشهوری
چو خانه زادضمیر من آمداین خورشید
نه لایق است سر و کار من به بی نوری
مرا زمانه در این هفت ماه مالش داد
بدین وجوب جفا بی زری و بی زوری
ز غرچه گیری آن کرد روزگار بمن
که زخم خنجر سنجر بملکت غوری
معیشتی نه که با عزت قناعت آن
بهر دری نروم چون گدای شهزوری
غلامکی نه که سر موزه خلاب آلود
در آستین بنهم چون ظهیر شمکوری
در این دیار مخالف عجب بماندستم
ز بار گیر و هیون و زبرک مهجوری
ببارگاه ره مدحتم چنین نزدیک
بجامه خانه ره خلعتم بدین دوری
بدست کرده ام این دست بسته را یعنی
عظیم چابک بر دستبوس دستوری
کرانه میکنم از تابش تو چون خفاش
که من ننورم و تو شاه چشمه نوری
ایا، نمونه کردون رفیع حضرت شاه
که حامل شرف بارگاه منصوری
بهر قدم که به پوید بعدل مطلوبی
بهر زبان که به جنبد بشکر مذکوری
به آنچه هست زتوفیرشکر راضی شو
بد آنچه رفت ز تقصیر خود چه مشکوری
درود بشنو و بدرود باش و خرم زی
که با وداع تو ره چون برم برنجوری
همیشه تا که کند کشت زار ارکان را
رونده چرخ فلاسنگ تاب، ناظوری
ز عکس صاعقه تیغ گشت عمر عدو
چنان بسوز که گردد ز باد مقهوری
اثیر رفت و بحضرت گذاشت گنج سخن
خنک شهی که بر این گنج یافت گنجوری
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شعر دربارهی عظمت و قدر شاه و تأثیر او بر جهان است. شاعر به وصف قدرت و ارادهی الهی میپردازد و میگوید که هیچ چیزی نمیتواند در برابر او بایستد. او بر منتقدان و حسودان میتازد و نشان میدهد که حکمت و عدالت در سرای او جاری است. شاعر خود را بنده وServant بزرگ شاه معرفی میکند که در سایهی او عزت و قناعت را انتخاب کرده است. همچنین به خودآگاهی و قدرت کلام خود اشاره دارد و در پایان به امید و آرزوی بقای شرف و عظمت شاه میپردازد.
هوش مصنوعی: سماک قدرا، افلاک قدر تا، توئی آنک به تیغ قادر بیچون قضای مقدوری در این بیت، سخن از فردی خاص است که در میان آسمانها و ستارهها جایگاه بلندی دارد. او به گونهای قدرتمند و بدون هیچ محدودیتی به اعمال و تقدیرات خود میپردازد، که گویا سرنوشت خود را با اراده و تواناییاش رقم میزند. این بیان نشاندهنده عظمت و قداست این شخص و همچنین تسلط او بر سرنوشت و قدرتهایی است که در اختیار دارد.
هوش مصنوعی: اگر درختی از بادکنک پر شده باشد و در برابر فرمان تو تسلیم شود، نشاندهندهی بزرگی و سلطنت توست.
هوش مصنوعی: سایهی زیبایی و جذابیت موهای تو، آنچنان سرشار از جذابیت است که حتی روی آتش، رنگ سیاه مشک را تحتالشعاع قرار میدهد و باعث میشود که مشک به نظر کمرنگ و بیفروغ بیاید.
هوش مصنوعی: این جمله بیان میکند که هر فرد احمق و نادانی که مست شود، سرنوشتی تلخ و خطرناک خواهد داشت و این مستی میتواند به شکل آسیبزا و زهرآلود برای او تمام شود. به نوعی، نشاندهنده این است که غفلت و عدم آگاهی میتواند فرد را به وضعیتی نامطلوب و خطرناکی برساند.
هوش مصنوعی: حسود تو مانند جسمش پژمرده است، مثل اینکه در آفتاب یا بهشت در حال نوشیدن باشد.
هوش مصنوعی: از جایگاه والای او سخن میگویند، اما این تنها یک افسانه است که در دهان مردم عادی میچرخد.
هوش مصنوعی: از جامه خانه عدالت، سرای شش گوشهی کائنات مانند کعبه در لباس آراسته و زیبایی جلوهگری میکند.
هوش مصنوعی: دوستت را بشنو که با صدای شیرینش خبر خوشی میآورد و وقتی که به چشم میخورند، قدمهای زیبایش همچون عسل بر دلها مینشیند و از پس پردهای شگفتانگیز بیرون میآید.
هوش مصنوعی: این شعر به این معناست که هر کلمهای که در ستایش تو میگویند، مثل جامی خالی است و در مقایسه با شعلهی خرد و حکمت، ارزشی ندارد. در واقع، ستایشها و تعریفها وقتی عمیق و واقعی هستند که با خرد و فهم همراه باشند.
هوش مصنوعی: آدمی که با کلاهی از جنس طلا به سر دارد، برتر از کسانی است که فقط به ظاهر و جنس کلاه توجه میکنند؛ به همین ترتیب، کسی که از علم و دانش برخوردار است، برتر از دیگران است.
هوش مصنوعی: از سایه خطای تو تاریکی شب، چشمان خورشید را به شگفتی میاندازد.
هوش مصنوعی: بر درگاه عظمت تو، آسمان نیز به تقدیر خود میرسد. گفته شده که نگران نباش، چون تو بهانهای برای ناپیوستگی نداری.
هوش مصنوعی: اگر کسی تحت تأثیر قرار گیرد، تعجبی ندارد که از صمغ درخت بوی خوشی بیاید.
هوش مصنوعی: هیچ انسانی نمیتواند به مقام و جایگاه عالی دست یابد اگر در شرایط سخت و دشواری به سر ببرد. برای رسیدن به مقامهای بزرگ، باید در مسیر درست و با استقلال عمل کرد.
هوش مصنوعی: هیچ ستارهای نمیتواند آن سنگهای ریز یاقوتی را جلوهگر کند و هیچ آتشی نمیتواند آن آهن زنگزده را به روشنایی درآورد.
هوش مصنوعی: منم که نقش و جایگاه خود را در سرنوشت پادشاه و نظمش مشخص کردهام و قهرمانان را بر فرش اندوه مینشانم.
هوش مصنوعی: من کسی هستم که امروز برتری و عظمت جهان بر من افتاده است، زیرا سخنم همچون آفتاب، مشهور و درخشان است.
هوش مصنوعی: وقتی که درونم به روشنایی و آگاهی رسید، متوجه شدم که این نور به من تعلق ندارد و ارتباطی با من ندارد.
هوش مصنوعی: در این هفت ماه، زندگی به من آسیبهایی وارد کرده و بدون داشتن ثروت و زور، حس جفا و بیپناهی را تجربه کردهام.
هوش مصنوعی: زمانی که روزگار بر من چیره شد، زخم خنجر سنجر بر سرزمین غوری افتاد.
هوش مصنوعی: من زندگیای نمیخواهم که بدون عزت باشد، بنابراین هرگز به خاطر معیشت، درب کسی را نمیزنم، مانند گدایان که به پای ثروتمندان میافتند.
هوش مصنوعی: من مانند غلامکی نیستم که در دامان خود چیزی آلوده و کثیف پنهان کنم، همانند ظهیر شمکوری.
هوش مصنوعی: در این سرزمین عجیب، از دردهای سنگین و تنهایی رنج میبرم.
هوش مصنوعی: درگاه تو برای ستایش من به این اندازه نزدیک است که از خانه خود بینصیب ماندهام به خاطر این دوری.
هوش مصنوعی: من این دست بسته را به دست آوردهام، به این معنی که به شکل بسیار سریع و چابک آمادهام تا به دستورات و درخواستها پاسخگو باشم.
هوش مصنوعی: من به خاطر تابش تو مانند خفاش از نور دور میشوم، زیرا من نوری ندارم و تو منبع بزرگ نور هستی.
هوش مصنوعی: ای دوستان، به نمونهای از بزرگی و منزلت شاه یاد کنید که حامل و نگهدارندهی عظمت و شرافت بارگاه الهی است.
هوش مصنوعی: برای هر قدمی که برداشته میشود، به هدفی دلخواه و مناسب خواهی رسید و هر زبانی که به سخن آید، در ستایش یاد شده است.
هوش مصنوعی: از آنچه که داری و از نعمتهای زندگی لذت ببر و از آنچه که از دست دادهای به خاطر اشتباهات خود ناراحت نباش؛ زیرا شکرگزاری برای داشتهها بهتر از غصه خوردن برای نداشتههاست.
هوش مصنوعی: سلام کن و خداحافظی کن و با شادی زندگی کن، چون بعد از وداع با تو، سفر من آغاز میشود.
هوش مصنوعی: چرخ فلک به طور مداوم در حال حرکت است و ارکان زندگی را مرتب زیر و رو میکند. بنابراین، همواره باید توجه داشت که تغییرات و نوسانات زندگی اجتنابناپذیرند.
هوش مصنوعی: از برخورد ناگهانی و مخرب حوادث، عمر دشمن به شدت کوتاه میشود. چنان باید او را بسوزانی که مانند موجودی که تحت فشار باد قرار گرفته، تسلیم شود.
هوش مصنوعی: گنجی از سخن در اختیار حضرت قرار گرفت و خوشا به حال کسی که توانست این گنج را پیدا کند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بیا بیا که پشیمان شوی از این دوری
بیا به دعوت شیرین ما چه میشوری
حیات موج زنان گشته اندر این مجلس
خدای ناصر و هر سو شراب منصوری
به دست طره خوبان به جای دسته گل
[...]
تو در کمند نیفتادهای و معذوری
از آن به قوت بازوی خویش مغروری
گر آن که خرمن من سوخت با تو پردازد
میسرت نشود عاشقی و مستوری
بهشت روی من آن لعبت پری رخسار
[...]
خوش است دردِ جداییّ و داغِ مهجوری
اگر وصال میسّر شود پس از دوری
سوادِ ملکِ وجودم خراب کرد فراق
خرابکرده عشق و امیدِ معموری
بدان امید که روزی به گوشِ دوست رسد
[...]
بدین صفت که تویی در زمانه، معذوری
اگر به صورت زیبای خویش مغروری
دلم چو آینه صورت پرست شد، چه کنم؟
به هر طرف که نظر می کنم تو منظوری
به بلبلان برسانید تا نفس نزنید
[...]
به دور چشم تو مستی خوش است و مخموری
ز روی پرده برافکن خلاف مستوری
چو نور روی من از عکس روی روشن توست
چو نیک مینگرم ناظری و منظوری
من آدمی نشنیدم چو تو پریچهره
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.