گنجور

 
اثیر اخسیکتی

شها چو حلقه بگوش ستانه تو شدم

روا مدار که چون حلقه از برون درم

به نیم چشم نهانک چو دزد در جلاد

ز دور در رخ دربان شاه می نگرم

در این میانه فرو مانده ام که چون اورا

بیک اشارت از این گفت و گوی بازخرم