گنجور

 
اثیر اخسیکتی

چون بدیدم بدیدهٔ تحقیق

که جهان منزل عناست کنون

راد مردان نیک محضر را

روی در برقع فناست کنون

آسمان چون حریف نامنصف

به ره عشوه و دغاست کنون

دل‌فکار است همچو دانه برآنک

زیر این سبز آسیاست کنون

طبع بیمار من ز نشتر آز

شکر، یزدان درست خاست کنون

وز عقاقیر خانهٔ توبه

نوشداروی صدق خواست کنون

وز زبان جهان خدیو خدای

مادح حضرت خداست کنون

لهجه‌ای خوش‌نواتر از زخمه

بلبل باغ مصطفاست کنون

عزت خاره و قصب بر من

چون فزون شد خرد نکاست کنون

سر آزاده و تن آزاد

هیچ کز پشم و پنبه راست کنون

مدتی خدمت ثنا گردم

نوبت خدمت دعاست کنون