گنجور

 
اثیر اخسیکتی

ای گهرپاک کز خزاین افلاک

بر سر بازار آخشیج فتادی

آب جواهر بلون چهره ببردی

داد طراوت به حسن و ملح بدادی

در دل یاقوت خون زغبن گره شد

چون تونقاب مشیمه باز گشادی

در شرف خاندان فضل فزودی

گر صدف دودمان ملک نزادی

روشنی سینه ها چو اختردینی

تا گذران جهان چو صورت دادی

درج ظهور تو گشاده ولایت

چشم جهان خیره ش ز پرتوزادی

از ورق تر فشاند شاخ ز نزهت

رقص طرب در گرفت بادرشادی

راستی الحق نگین خاتم دوران

جز تو نشائی که دُر پاک نهادی

زین پدرو مادر چوابر وچودریا

گرچه یتیم آمدی یتیم مبادی