گنجور

 
اثیر اخسیکتی

وحی صریحی ز آسمان سعادت

آیت حق در نظام شان معانی

مسند تو وقف پیشگاه حقایق

جای خرد طرف آستان معانی

بر فلک رای تو مدار مدارج

بی فلک از رای تو معان معانی

پر صور و باهزار دیده جهان بین

مثل تو نادیده یک جهان معانی

چرخ کمان کفایت تو بزه کرد

نقش صوردوخت بر نشان معانی

بلبل مدح توام که خامه ی طوطی

یافت ز طبع تو بوستان معانی

ای نفست بلبل سبای ازل را

همچو صبا پیک رایگان معانی

شوهر بلقیس این قصیده نشاید

جز تو سلیمان انس و جان معانی

خسرو ملک بلاغتی تو و داعی

هست ز دست تو مرزبان معانی

سعد باقبال تو قرین معانی است

بادیه پیما شود، قران معانی