گنجور

 
اثیر اخسیکتی

خطاست پیش خرد در همه فنون هنر

عطارد ار قلمی راند جز بفتوی من

گرت بود هوس دلبران پرده لطف

بیا که جلوه کنانند وقت اتقی من

بسان طفل نوآموز پیر عقل آنگه

نوشته درس حقایق همه ز املی من

بنو بهار حقایق میان روضه فضل

شکوفه دار معانی است شاخ طوبی من

قیاس شعری من چون قیاس برهانی است

برآنک محض صواب است عین دعوی من

بصیرتم چو گشاده است چشم عقل از آنک

نقاب زرق بگیرد ز روی تقوی من

بسر مه سخنم کس نمیرسد زان است

ز من زمانه تغافل طریق دعوی من

مرا به نظم ستودند چون ز رقت حال

حکایتی است سخنهای من ز شکوی من

هنوز سطوت الفاظ من ندانستند

دریغ آنکه ندیدند روی دعوی من