ابوالفرج رونی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۶۹ - ایضاً له
آمد آن اصل شرع و شاخ هدی
آمد آن برگ عقل و بار ندی
سید عالم و عمید اجل
عمده ملک و دین ابوالاعلی
رتبت او نهاده منبر و تخت
[...]
ابوالفرج رونی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۷۰ - در مدح سلطان مسعود بن ابراهیم همانا در سال فراز آمدن آن پادشاه والاجاه بر تخت پادشاهی گفته شده است
درود داد خلافت رسید و عهد و لوی
به بارگاه همایون حضرت اعلی
به بارگاهی کز فخر خلعتش جوید
ز ظل پرده او دوش آفتاب ردی
به بارگاهی کز حرص طاعتش خواهد
[...]
ابوالفرج رونی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۷۱ - در تعریف عمارت و مدح بورشد رشید خاص
ای همایون بنای آهو پای
آهویی نانهاده در تو خدای
ایمن از مکر و قصد یکدیگر
در تو شیران و آهوان سرای
سقف تو چون فلک نگارپذیر
[...]
ابوالفرج رونی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۷۲ - در مدح ابونصر پارسی
از آن پس که بود اخترم درو بالی
سعادت بدو داد پری و بالی
همه لون و حالم نه این بود و گشتم
ز لونی بلونی ز حال بحالی
از این گونه گشت ست پرگار گردون
[...]
ابوالفرج رونی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۷۳ - ایضاً له
با اهل خرد جهان بکین است
مرد هنری از آن غمین است
آن کو به بر خرد مهین است
زین ازرق بی خرد کهین است
بر هر که نشانی از هنر هست
[...]
ابوالفرج رونی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۷۴ - ایضاً له
زریر رای رزین ای به حق سپهسالار
توئی که رخش تهمتن نداشت چون تو سوار
توئی که خنگ تو به نوردد آتشین میدان
توئی که گرز تو بنشاند آهنین دیوار
ترا سپهر چه خوانده است عمده حالم
[...]
ابوالفرج رونی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۷۵ - ایضاً له
زهی دست وزارت از تو با زور
ندیده چشم گیتی چون تو دستور
ربیب الدین و دولت ای ز رایت
گرفته دین و دولت حظ موفور
به تو بنیاد دولت سقف مرفوع
[...]
ابوالفرج رونی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۷۶ - ایضاً له
میمون شد و فرخ و مبارک
به فراخت ز چرخ تاج تارک
هم دین محمدی و هم ملک
از عدل خدایگان اتابک
خورشید شهان مظفرالدین
[...]
ابوالفرج رونی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۷۷ - ایضاً له
میل کرد آفتاب سوی شمال
روز فرسوده را قوی شد حال
باد بر شاخ کوفت شاخ درخت
خاک در بیخ دوخت بیخ نهال
کوه در آب رفت از آتش میغ
[...]
ابوالفرج رونی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۷۸ - ایضاً له
به گردون نور اختر می فرستم
به دریا در و عنبر می فرستم
به فردوس برین سرو و صنوبر
بر طوبی بنوبر می فرستم
به بزم حور کانجا روح ساقی است
[...]
ابوالفرج رونی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۷۹ - در جواب نظم نجم دین نامی گفته
گلی سوی خلد برین میفرستم
شبه پیش در ثمین میفرستم
یکی نقش کژ از پی زیب و زینت
به تحفه بر حور عین میفرستم
کلامی رکیک از پی استفادت
[...]
ابوالفرج رونی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۸۰ - ایضاً له
حضرتی شد بزرگ چون غزنین
لاهوار از قدوم شاه زمین
پشت مسعودیان ملک مسعود
روی بازار آل ناصر دین
تاجور خسروی که رشک برد
[...]
ابوالفرج رونی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۸۱ - ایضاً له
خسروا گیتی به عدل آباد کن
وز فراموشان عالم یاد کن
جام می بر کاخ عدل آباد نوش
خرمی در کاخ عدل آباد کن
رسم نوشروان عادل تازه دار
[...]
ابوالفرج رونی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۸۲ - در مدح سلطان مسعود بن ابراهیم و پسرش شیرزاد عضدالدولة
نو گشت به فر ملک این صفه زرین
این صفه زرین که بهشتی است نوآئین
این گنبد ثابت که در او ثابت گشتند
خورشید و مه و مشتری و زهره و پروین
این مجلس خرم که در او چهره نمودند
[...]
ابوالفرج رونی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۸۳ - ایضاً له
سپاه دولت و دیدن اندر آمدست بزین
همی به غز نهد روی پشت دولت و دین
جهان سیاست او را بطوع داده ضمان
فلک سعادت او را بفتح گشته ضمین
قضا مطابق رأی و قدر موافق عزم
[...]
ابوالفرج رونی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۸۴ - ظاهرا در مدح سیف الدوله محمود بن ابراهیم سروده شد در هنگامی که بغزو هندوستان بسیجیده بود
شاد باش ای مطاع فتنه نشان
ای ز امن تو خفته فتنه ستان
ای برون تاخته کفایت تو
در عجب آرمیده شیطان
خورده از جام اهتمام تو آب
[...]
ابوالفرج رونی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۸۶ - در مدح علاء الدین اسعد
ای باد صبحدم که ز دم روح پروری
خوشخو چو نوبهاری و خوشبو چو عنبری
هم طره بنفشه پریشان کنی به صبح
هم غنچه را به وقت سحر پیرهن دری
آن پیک رایگانی کز مهر پروران
[...]
امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۱
با نصرت و فتح و ظفر و دولت والا
بنگر علم شاه جهان بر سر بالا
لشکر شده آسوده و تِرمَذ شده ایمن
نصرت شده پیوسته و دولت شده والا
فتح آمده و تهنیت آورده جهان را
[...]
امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۲
ای کرده فتح و نصرت در مشرق آشکارا
بگذشته زآب جیحون وآتش زده در اعدا
با خیلخیل لشکر چون سیلسیل باران
با فوجفوج موکب چون موجموج دریا
از تودهتوده آهن چون کوه کرده هامون
[...]
امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۳
ای اصل ملک و دولت ای تاج دین و دنیا
ای عابده چون مریم ای زاهده چو زهرا
ای قبلهٔ دو دولت هر دو پناه عالم
ای مادر دو خسرو هر دو جمال دنیا
شاه جهان محمد شاه زمانه سنجر
[...]