ادیب الممالک » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۰۹ - در نکوهش حسودان
خرد پیر گفته بود که من
نکنم در سیاق شعر سخن
زانکه همسنگ سنگ خاره شود
گر برآید چو سنگ در عدن
سنگ خارا اگر شدی کمیاب
[...]
ادیب الممالک » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۱۰ - چکامه
الرای قبل شجاعة الشجعان
هواول و هی المحل الثانی
ادیب الممالک » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۱۰ - چکامه
چو رای باشد پیش از شجاعت شجعان
نخست رای شمر آنگهی شجاعت دان
ز فکر پیران موئین زره اگر بافند
درید نتوان با تیغ پهلوان جوان
سنان و تیغ بریده نه دوختن دانند
[...]
ادیب الممالک » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۱۱ - چکامه
هزار باغ بدیدم من و هزار چمن
کز آن گشایش و نزهت نیافت خاطر من
بسی بگشتم خاک ری و دیار عراق
نیارمید دلم کو رمیده بد ز وطن
غریب بودن من در وطن شگفت نه زانک
[...]
ادیب الممالک » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۱۲
همی بداد زر و گنج سیم وی بخرید
که سیم ساده گران بود و زر ناب ارزان
بسان روح روانش کشید اندر بر
ز ملک روم شد اندر صف حجاز روان
نخست خواست که آهن دلی کند لیکن
[...]
ادیب الممالک » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۱۳ - چکامه
وقت خروش خروس و بانک مؤذن
چون صف سیاره شد درون مواطن
گفتی سالار مور گفته به موران
ایتهاالنمل ادخلوا بمساکن
گشت بگاه سپیده دم شد شب تاریک
[...]
ادیب الممالک » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۱۴
ای خزیده درین سرای کهن
وی دمیده چو گل درون چمن
نکته ای گویمت که گر شنوی
شادمانی بجان و زنده بتن
آدمی را چو هفت مهر بدل
[...]
ادیب الممالک » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۱۵
ببال ای تخت افریدون بناز ای تاج نوشروان
که آمد شه درون کاخ و تابد مه به شادروان
به گشت اندر شود دهقان و آرد آب اندر جو
به باغ اندر شود رزبان و کارد سرو در بستان
سپهر پیر بر شاه جوان زودا که بسپارد
[...]
ادیب الممالک » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۱۶
ای مانده دیر در سفر و دور از وطن
وز دوری تو گشته سته جان مرد و زن
ای همچو ماه گرد زمین گشته ره سپر
وی همچو مهر سوی فلک بوده کام زن
خاک عرب ز بوی تو با نکهت بهار
[...]
ادیب الممالک » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۱۷
بماند نام کسان از دو چیز جاویدان
یکی ز وسعت خاطر یکی ز لطف زبان
گر از بلندی همت نشان ز مرد نماند
نماند ایچ نشان از بلندی ایوان
سرای دولت ویران شود ز دور فلک
[...]
ادیب الممالک » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۱۸ - چکامه
طهماسب خداوند راستین
داردیم و کان در دو آستین
دریا ز یسارش برد یسار
گردون بیمینش خورد یمین
خوانده است مؤید به دولتش
[...]
ادیب الممالک » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۱۹ - مرثیه
فغان ز گردش این چرخ کوژپشت کهن
سپهر کژ حرکات و ستاره ی ریمن
سپهر باشد مانند باغی از ازهار
ستاره تابد همچون چراغی از روزن
نه کس درین باغ آرد شمیم گل بمشام
[...]
ادیب الممالک » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۲۰ - در نکوهش بعضی از وزرای وزرانگیز آغاز مشروطیت
به ایران از اروپا گشت روشن
چراغ تربیت شمع تمدن
غزالان بیختند از ناف نافه
پلنگان ریخته خونها ز ناخن
دبیران چون غزالان با تبختر
[...]
ادیب الممالک » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۲۱
برآمد بانک یا بشری بگردون
که اینک چار چیز از فر بیچون
بدارالملک سالار خراسان
بهم توأم شدند از پرده بیرون
کتاب رحمت و چتر سعادت
[...]
ادیب الممالک » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۲۲
دو ماه چارده امشب بطالع میمون
طلوع کرد بما هر دو میمنت مقرون
دو ماه عالمگیر منور مسعود
دو ماه عالمتاب مبارک میمون
یکی دمیده همایون ز مشرق دولت
[...]
ادیب الممالک » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۲۳
بگشود باغبان در فردوس در چمن
کردند بلبلان همه در باغ انجمن
باد صبا شقایق و گل را همی فشاند
گه مشک سده گاه زر خرده در دهن
گفتی بفرودین سوی بستان سپیده دم
[...]
ادیب الممالک » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۲۴ - قطعه
از دو چشمم آب یکسر گشته جاری خون ز یکسو
دست و پایم بسته دین از یکطرف قانون ز یکسو
قامتم را کوژ دارد خون دل از دیده بارد
آن قد موزون ز سوئی و آن رخ گلگون ز یکسو
بسته عهد اتفاق اندر پی تاراج دلها
[...]
ادیب الممالک » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۲۵
ز اصل پاک و نژاد بلند و طبع نکو
بدی نزاید چونانکه نیکی از بدخو
هزار مرتبه گر قند را بجوشانی
لطیف گردد و افزون شود حلاوت او
ولی درخت مغیلان ترنجبین ندهد
[...]
ادیب الممالک » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۲۶
به نوروز از نسیم عنبرین بو
شده مشکین بر او دامان مشکو
دمیده بر لب جو سبزه و گل
کمر بسته به بستان سرو و ناژو
چراغان کرده اندر باغ لاله
[...]
ادیب الممالک » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۲۷
آفتاب آمد سریر آسمان را پادشاه
اختران همچون سپاهند و سپهسالار ماه
ماه اگر در شب نتابد کس ز نور اختران
کی تواند ساخت محفل کی تواند جست راه
گفت تهمورث که باشد شه شاهینی قوی
[...]