گنجور

 
ادیب الممالک

به ایران از اروپا گشت روشن

چراغ تربیت شمع تمدن

غزالان بیختند از ناف نافه

پلنگان ریخته خون‌ها ز ناخن

دبیران چون غزالان با تبختر

وزیران چون پلنگان با تفرعن

یکی دل می‌برد بهر تمتع

یکی سر می‌برد بهر تفنن

تو گوئی صف زده در دشت و کهسار

بتان چین و سرداران ژاپن

به ماچین و به ژاپن شد فسانه

بت ایرانی از پاچین و ژوپن

شب آدینه تابد تا سحرگاه

ثریا در ترن جوزا به واگن

فرو ماندند اشخاص از تشخص

سته گشتند اعیان از تعین

خردمندان پریشان از تفکر

وطن‌خواهان پشیمان از توطن

چو بوقلمون شده است اوضاع گیتی

ز تغییر و ز تردید و تلون

چرا فرسوده ما را دند و دندان

اگر دند است، بوقلمون و دندن

مشیر جمع شوری شور و شوره

امیر این و آن آن است و آنن

وزیرا وقت آن آمد که امروز

بیاموزی ره و رسم تدین

تو از کنبیه ایشان از مترجم

مترجم از کتاب سان پتی کن

نشینی با هزاران جلوه و ناز

به دارالدوله چون در باغ گلبن

برانگیزی چو پیلان یال و خرطوم

برافرازی چو شیران ناب و برثن

بجوشانی هوا را از حرارت

بگندانی جهان را از تعفن

براری ریشه انصاف از بیخ

بر اندازی اساس عدل از بن

کنی خامش چراغ دین اسلام

بسوزی هم تشیع هم تسنن

به جای بقعه بطحا و یثرب

طرازی کعبه در پاریس و لندن

مصاحب خستگی یابد ز صحبت

معاون عاجز آید از تعاون

مترجم همچو سقراط و تو هستی

ارسطو مستشارت چون فلاطن

کنون بر تخت دارا جام جم گیر

فلاطون را زخم کن در فلاکن

وزارت بی شرارت شد مرارت

یواسن سان پواسن آن پوآژن

ز چپ بر راست زن از راست بر چپ

که نشناسی تیاسر از تیامن

ز شاگردان خاص یوسف اسمیت

طلب کن نشرده آیین مرمن

چو استاد عروض اندر دوائر

مفاعیلن تراش از فاعلاتن

تو را از بهر گردن آفریدند

چرا آویزی اندر سینه گردن

زر سرخ و زن زیبا به دست آر

که زر در خانه طاق است و زن استن

بیا اندرز من بشنو وزیرا

ز تیر آه مظلومان حذر کن

به دیوان ده مر این دیوانگی را

که از افسوس جن باشد تجنن

بترس از آنکه مظلومی درین روز

به حصن حول حق یابد تحصن

فروزد شعله قهر ایزدی را

ز آه خود به تسبیح و تحنن

زند سیلی به گوشت امر فاخرج

به جای نغمه یا آدم اسکن

بمانی از وزارت هم ز او زار

بیفتی از مکانت وز تمکن

ازین سودا بیابی غبن فاحش

بماند مستشارت در تغابن

تو چون قبطی کنار نیل و خصمت

چو روح‌الله کنار نهر اردن

چنان کاسکندر رومی بسر هشت

کلاه مشتری در دیر آمن

به سر بادت کلاه قلتبانی

کزان یابی تبرک هم تیمن

وزیرا همچو من ناگفته مدحت

کس از آغاز تکوین و تکون

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode