گنجور

ادیب الممالک » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۴۰

 

ای دل چو ز تن کاهی در جان بفزائی

در جلوه ز صاحبنظران هوش ربائی

ور بسته زنجیر سر زلف بتانی

سخت است ز زنجیر غمت روی رهائی

تا چند گرفتاری در چاه زنخدان

[...]

ادیب الممالک
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۴۱

 

بکام یا نه بکام ار رود مرا گیتی

دلم ز گردش او فارغ است و مستغنی

غنا و عزت گیتی چه حاجت است مرا

که هم ز عقل عزیزم هم از کمال غنی

نگار دلکش بختم ز عقل جسته حلل

[...]

ادیب الممالک
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۴۲

 

طوبی و همایونا کاندر صف دنیا

در گلشن فردوسم و در سایه طوبی

از چاکری شاه کنم فخر به قیصر

وز فر ولیعهد زنم طعنه به کسرای

مولای بزرگان جهان گشتم ازیراک

[...]

ادیب الممالک
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۴۳

 

قصه گیسوی لعبتان طرازی

از شب یلدا فزوده شد به درازی

عمر گرانمایه ای دریغ تلف شد

در خم گیسوی لعبتان طرازی

درد و دریغا که عاشقان وطن را

[...]

ادیب الممالک
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۴۴

 

ماه رمضان بنهفت آن چهره نورانی

عید رمضان آمد بافره یزدانی

آواز جرس برخواست از قافله طاعت

وین قافله را توحید کرده است شتربانی

این قافله محفوظ است از نعمت جاویدان

[...]

ادیب الممالک
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » اضافات » شمارهٔ ۵ - قصیده

 

بسی جستم نشان از اسم اعظم

که بد نقش نگین خاتم جم

همه اقطار عالم سیر کردم

مگر جویم نشان ازن نقش خاتم

بزرگی گفت چون آدم بمینو

[...]

ادیب الممالک
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » اضافات » شمارهٔ ۲۴ - قصیده

 

فریاد از این مشاوره عالی

کز جاهلان پر از عقلا خالی

ادیب الممالک
 

طغرل احراری » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱ - قصیدهٔ بزرگان

 

خانه هستی که اساسش فناست

بام و درش جمله به دوش هواست

عکس سوال تو جواب تو شد

هرچه ازین کوه شنیدی صداست

چند شوی بانی طول عمل

[...]

طغرل احراری
 

طغرل احراری » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲ - نصیب قصیده

 

ساقی قدح لبریز کن زان می که طغیان پرورد

مستی فزاید، غم برد، شادی دهد، جان پرورد!

میخانه را در باز کن ساغر کشی آغاز کن

دل را به می دمساز کن صد گونه الحان پرورد!

از باده گلگون به من سرشار ده در انجمن

[...]

طغرل احراری
 

طغرل احراری » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳ - در مدح گلشنی

 

ساقی بده جام می رونق گلزار شد

چنگ بزن مطربا چشم بسی تار شد

هی تو برآر از حرم دختر رز را به باغ

چیست تأمل بود گل به سر خار شد!

هی تو به تار رباب ناخن مضراب زن

[...]

طغرل احراری
 

طغرل احراری » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۴

 

ساقی به فصل ربیع باده گلگون بیار!

چند تغافل کنی می‌گذرد نوبهار!

از چه نشینی حزین هست اجل در کمین

باب مغان باز کن وقت غنیمت شمار!

نیست تو را از قضا خط امانی به عمر

[...]

طغرل احراری
 

طغرل احراری » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۵ - فراقنامه

 

فغان ز گردش چرخ ستمگر غدار

هزار مرحله دورم فکند از دلدار!

سپهر کجرو پرفن مرا به پیش آورد

چه حالتی که نه حد سکون نه صبر و قرار!

مرا به سر ز می وصل او غروری بود

[...]

طغرل احراری
 

ایرج میرزا » قصیده‌ها » شمارهٔ ۱ - در ستایش نظام‌السلطنهٔ مافی و اسب خواستن از وی

 

خواب دیدم که خدا بال و پری داده مرا

در هوا قوّت سیر و سفری داده مرا

همچو شاهین به هوا جلوه‌کنان می‌گذرم

تیزرو بالی و تازنده پری داده مرا

هر کجا قصد کنم می‌رسم آنجا فی‌الفور

[...]

ایرج میرزا
 

ایرج میرزا » قصیده‌ها » شمارهٔ ۲ - دیدار

 

دیدم اندر گردش بازار عبداللّه را

این عجب نبود که در بازار بینم ماه را

مردمان آیند استهلال را بالای بام

من به زیر سقف دیدم روی عبداللّه را

یوسُفِ ثانی به بازار آمد ای نَفسِ عزیز

[...]

ایرج میرزا
 

ایرج میرزا » قصیده‌ها » شمارهٔ ۳ - در رثاء مرحومه دُرَّةُ المَعالی

 

ز درج دیده در آورده ام لَالی را

نثار مقبره ی درة المعالی را

گمان برم که برای چنین نثاری بود

که درج دیده بیندوخت این لَالی را

اگر نه دیده به من همرهی کند امروز

[...]

ایرج میرزا
 

ایرج میرزا » قصیده‌ها » شمارهٔ ۴ - در مدح امیرنظام گروسی در زمان حیات پدر گفته

 

حَسَبِ مرد هنرمند به فضلست و ادب

شکر ایزد که مرا فضل و ادب گشته حَسَب

نَسَب من هنر است و حَسَبِ من ادبست

وین منم خود شده رویِ حسب و پشت نسب

ای بسا شب که پی کسبِ هنر کردم روز

[...]

ایرج میرزا
 

ایرج میرزا » قصیده‌ها » شمارهٔ ۵ - در طلبِ اسب از نظام السلطنه

 

چشمم سپید شد به رَهِ انتظارِ اسب

پیدا نشد ز جانب سوران سوارِ اسب

آری شدید تر بود از موت بی گُمان

چون انتظار های دگر انتظار اسب

با اسب می کنند همه مردمان شکار

[...]

ایرج میرزا
 

ایرج میرزا » قصیده‌ها » شمارهٔ ۶ - حسب الامر جناب جلالت مآبِ اجلِّ اکرم آقایِ قائم مقام مَدّظِلُّه العالی محضِ فرح خاطرِ مبارک حضرت اجلّ روحی فِداه عرض شد

 

دلا ز بختِ بدِ من علی قلی خان رفت

دریغ و درد که از دست بیست تومان رفت

روان شدست به رخسار اشکِ چون سیمم

از آن که سیمِ رهی با علی قلی خان رفت

شدم چو حضرتِ یعقوب مبتلایِ فِراق

[...]

ایرج میرزا
 

ایرج میرزا » قصیده‌ها » شمارهٔ ۷ - در مدح اعتضادالسَّلطنه

 

مقبول باد طاعتِ شَهزاده اعتضاد

عیدِ سعیدِ فطر بر او فرخجسته باد

چون از جوان بسنده بود طاعتِ خدای

هر طاعتی که کرد خدا را پسنده باد

واجب نمود سجدۀ حقّ را به خویشتن

[...]

ایرج میرزا
 

ایرج میرزا » قصیده‌ها » شمارهٔ ۸ - در مدح نصرة الدوله عم زاده ناصرالدین شاه در تبریز گفته

 

برخیز که باید به قدح خون رز افگند

کِامد مهِ فروردین تا شد مهِ اسفند

آورد نسیم آنچه همی باید آورد

افگند صبا آنچه همی شاید افگند

وقتست نگارا که تو هم چهره فروزی

[...]

ایرج میرزا
 
 
۱
۳۵۰
۳۵۱
۳۵۲
۳۵۳
۳۵۴
۳۷۳