گنجور

 
ادیب الممالک

به حق تاج فلک سای شاه مهر سریر

به جود حضرت اقدس به اقتدار وزیر

به لطف و مرحمت و جود خان حاکم راد

به بندگان سرایش که در زمانه امیر

که سوختم ز ستمهای دشمنان دغل

به جان رسیدم از سعی مفسدان شریر

دو دشمن است مرا و ایندو دانشست و نسب

که گشته یاس از ایشان مرا گریبان گیر

توئی چو چوپان ما همچو گله ایم تمام

سگ تو باشد یارو که هست کلب کبیر

کنون که گرگ ز بیم تو با غنم سازد

بیا برای خدا این سگ از میان برگیر

عجب سگی که به تزویر و روبهی خواهد

نژاد شیر خدا را همی کند نخجیر

منم ز آل پیمبر که حضرت متعال

به مدح ایشان فرمود آیه تطهیر

مقرری مرا می بری نمی ترسی

مقرریت ببرد خدا بدین تقصیر

اگر بدانش نازی نباشدت یک جو

خلاف منکه ثناخوانم اعشی است و جریر

اگر بمال پدر غره ای یهودان را

فزون تر است ز تو روز یورو اکسیر

وگر بنام پدر فخر میکنی مؤذن

مدیح جد مرا گوید از پی تکبیر

منم بصدق جگرگوشه رسول خدا

منم سلیل خداوندگار روز غدیر

منم ز آل پیمبر که حضرت متعال

به مدح ایشان فرمود آیه تطهیر

ز خان حاکم ار می نبودیم حرمت

در این شهور حرام برکشیدمی شمشیر

فروفکند میت از فراز مسند حکم

چنانکه حضرت پیغمبر از حرم تصویر

ازین خر خرف بی زبان گیج نفهم

خدا گواست که از عمر خویش گشتم سیر