دیدم بخواب دوش درختی خجسته فر
خاکش بزیر سایه و چرخش بزیر پر
اندر زمین هفتم بیخش نهفته بن
بر آسمان هفتم شاخش کشیده سر
هم شاخه اش گذشته ز خاک اندر آسمان
هم سایه اش رسید بخاور ز باختر
در عقبیش نظیر نه جز طوبی بهشت
در دینیش عدیل نه جز سرو کاشمر
رسته ز مرکز زمین آن سیم گون درخت
گشته ستون گردون آن نازنین شجر
مانند خیمه ی ز زمرد فراز خاک
کورا بود عمودی از خیزران تر
یا محفلی خجسته که بر مغز ساکنانش
آرد نسیم بوی ریاحین ز باد غر
یا کوه بی ستون را افراشته ستون
یا بر فراز الوند گسترده چتر زر
یا نخله ای که دختر عمران جوانش کرد
یا نخلة العجوز که کشتش پیام بر
نقصی در آن ندیدم جز اینکه در جهان
با این فرو وقار نبودش یکی ثمر
آنسان درخت زفت قوی چون ثمر نداد
خواهد شدن فسانداش اندر جهان سمر
بشگفت مانده سخت و بپرسیدم از یکی
کاین شاخ سبز و خرم چبود بخاک بر
نه صمغ از او بجوشد نه خود ترانگبین
نه صبر از او بریزد مانانه نی شکر
نه ارغوان برآید از او و نه ضیمران
نه یاسمن بروید از آن و نه نیلپر
این نخله بلند نه خرما دهد نه مقل
این شاخه کهن نه تماشا دهد نه بر
این بوستان برای چه دارد چنین درخت
آن باغبان برای چه کارد چنین شجر
نشنیده ای که مردم دانا همیزنند
بر شاخ بی ثمر مثل مرد بی هنر
چون مرد بی هنر، تو یکی دانش، خرد و مه
چون شاخ بی ثمر تو یکی خوانش خشک و تر
گفت این قصیده تو بودای ادیب فحل
گفت این جریده تو بودای هژبر نر
این نخل بی ثمر که بچشمت بود عیان
باشد همان قصیده که شد در جهان سمر
چون استن حنانه بنالد در این جهان
در آنجهان بروید از او میوه مگر
این است آن قصیده که الفاظ آن بدیع
این است آن قصیده که ابیات او غرر
این است آن قصیده که در باغ رو نقش
گفتی بمدح مفتی احکام دادگر
تمجیدها شنیدی از مهتران عصر
چونانکه ز آفرینشان گوش تو گشت کر
صیت قصیده رفت ابر طاق هشتمین
وز جایزه اش ندید کسی در جهان اثر
گفتم چرا جناب شریعت مرا نداد
پاداش این قصیده شیرین تر از شکر
بر آفرین خرید ز من مدح و آفرین
لا تأکلوالربا هم منسوخ شد مگر
گفتا بنص آیت حیوا بمثلها
اینجا ربا مباح و حلال است در نظر
گفتم کنونچه باید کردن که ایندرخت
برگش شود زمرد و بارش شود گهر
گفتا ز ابر دست سپه دار ملک جود
تا نی همی بریخت ببالای آن مطر
یعنی ز دست نصرة دولت که در جهان
چونان نزاد مادر گیتی یکی پسر
گر تو درخت نصرت و دولت شنیده ای
سایه اش ز فتح باشد و میوه اش بود ظفر
این است آن درخت همیون باردار
این است آن نهال برومند بارور
ای آنکه سهم تیر کمان ترا همی
گردون ز آفتاب بسر برکشد سپر
بهرام تیغ زن را از بهر بندگیت
جوزا شود حمایل و پروین بود کمر
از رای مهر زای تو روشن شد آفتاب
چونان کز آفتاب برد روشنی قمر
اقبال در کمند تو چون شهریار چین
در خم خام رستم آن پور زال زر
از زخم بیلک تو بهیجا تهمتنان
اسفندیاروار بقرپوس هشته سر
در خاطر مبارک داری که بر رهی
دادی چگونه وعده انعام و سیم و زر
چون نقش بر حجر بدل امید تو بماند
غافل که وعده تو بود نقش بر شمر
بیگلر بیگی و موتمن آنان ک شوطشان
بودی وراء خطو تو در عرصه هنر
کردند همتی که نه من داشتم گمان
بل بود در حق تو گمانم زیاده تر
آنچم گمان بباره این هر دو از تو زاد
هر چم یقین بباره تو زین دو مشتهر
یا بارور نما شجر فکرتم ز تبر
یا قطع کن نهال امید من از تبر
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن شعری است که به توصیف درختی زیبا و خارقالعاده میپردازد. درختی که بیثمر است و به نظر میرسد همچون خیمهای سبز در آسمان است، گرچه سایهاش گسترده و نمایی دلانگیز دارد. شاعر درباره این درخت سوالاتی مطرح میکند، از جمله اینکه چرا چنین درختی درختی بیثمر است و به همان اندازه باارزش نیست. در ادامه، شاعر به مقایسه این درخت با انسانهای بیهنر میپردازد و بر این نکته تاکید میکند که درخت تنها زیباییاش را دارد و چیزی درونش تولید نمیکند. در نهایت، به مفهوم پاداش و تنبیه در دنیای واقعی میپردازد و خواستار باروری و ثمر دادن درخت افکارش میشود یا قطع امید از آن.
هوش مصنوعی: در خواب دیدم درختی خوشحال که ریشهاش در خاک است و سایهاش بر زمین افتاده و آسمان زیر پرهایش قرار دارد.
هوش مصنوعی: ریشهاش در زمین هفتم پنهان است و از آن در آسمان هفتم، سرش برافراشته شده است.
هوش مصنوعی: درختی که از زمین بلند شده، به آسمان رسیده و سایهاش از سمت غرب به سمت شرق افتاده است.
هوش مصنوعی: در دنیای پشت سرش، چیزی شبیه درخت طوبی بهشت وجود ندارد و در دینش، همتای او جز سرو کاشمر نیست.
هوش مصنوعی: درختی که به سمت آسمان رشد کرده و به شکل ستونی بلند درآمده، از زمین جدا شده و مانند نقرهای درخشان به نظر میرسد. این درخت زیبا و خوش نقش، نماد برکت و زیبایی در عالم هستی است.
هوش مصنوعی: چون خیمهای که از سنگ سبز ساخته شده، در فضایی ایستاده و بدون حرکت، گویی از نی تر و نرم به صورت عمودی قد برافراشته است.
هوش مصنوعی: یا جشنی خوشبو که نسیم خوش عطر گلها را به ساکنانش هدیه میدهد.
هوش مصنوعی: یا به مانند ستونی که کوه را استوار میسازد، یا چتر طلاییای که بر فراز قله الوند گسترده شده است.
هوش مصنوعی: درخت خرمایی که دختر عمران را به جوانی داده، و یا درخت خرمای پیرزنی که فرستاده شده بود آن را کاشت.
هوش مصنوعی: من در آن چیزی نداشتم که به عنوان نقص ببینم جز این که در این دنیا هیچ کس به اندازه او با وقار و متانت نبود که از زندگیاش ثمری به دست بیاورد.
هوش مصنوعی: اگر درختی تنومند و قوی ثمر ندهد، به زودی در دنیا به فسانهای تبدیل خواهد شد.
هوش مصنوعی: من حیران و شگفتزده ماندهام و از کسی پرسیدم که این شاخه سبز و خوشبو چه چیزی است که بر روی زمین قرار دارد.
هوش مصنوعی: در اینجا اشاره شده است که نه از او چیزی خارج میشود که قابل استفاده باشد، نه از او خاصیت بهتری به دست میآید. به عبارت دیگر، او نمیتواند چیزی را ایجاد کند که ارزشمند و شیرین باشد. این جمله نشاندهنده عدم تاثیر یا فایدهای از این شخص یا چیز است.
هوش مصنوعی: نه گل ارغوانی از آنجا میروید و نه گیاهانی چون ضیمران، نه یاسمن از آنجا جوانه میزند و نه نیلپر.
هوش مصنوعی: این درخت بلند نه میوهای میدهد و نه زیبایی؛ این شاخه قدیمی هم چیزی برای نمایش ندارد و نه شکوفا میشود.
هوش مصنوعی: این باغ برای چه درختانی دارد و آن باغبان برای چه به مراقبت از این درختها پرداخته است؟
هوش مصنوعی: آیا تا به حال نشنیدهای که حتی افراد با دانش هم گاهی بر روی شاخههایی که سودی ندارند، تلاش میکنند، مانند کسی که هنری ندارد؟
هوش مصنوعی: وقتی که فردی فاقد هنر و توانمندی باشد، تو باید به علم و خرد خود تکیه کنی. مانند شاخهای که میوهای ندارد، تو هم ممکن است تنها اطلاعاتی را در اختیار داشته باشی که خشک و بیثمر است.
هوش مصنوعی: شخصی گفت که این شعر از توست، تویی که در ادبیات فردی برجسته و توانا هستی. و دیگری گفت که این نوشته و متن از توست، تویی که در قدرت و سرسختی بینظیری.
هوش مصنوعی: این نخل که هیچ میوهای ندارد و به چشمت نمایان است، همان شعری است که در دنیا ارزش و تأثیر خود را نشان داد.
هوش مصنوعی: وقتی درخت حنانه در این دنیا فریاد میزند، در آن دنیا از او میوهای خواهد رویید.
هوش مصنوعی: این اثر، شعری است که کلمات آن نو و زیباست و ابیات آن از بهترینها و باارزشترینها به شمار میرود.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف یک شعر یا قصیده میپردازد که در یک باغ زیبا سروده شده و موضوع آن در ستایش شخصی است که در امور قضاوت و قانونگذاری انصاف و عدالت را رعایت میکند.
هوش مصنوعی: تو از ستایشهای بزرگان زمانهات، چنان پر شدهای که دیگر صدای آنها را نمیشنوی و گویا گوش تو شماهری نشنید.
هوش مصنوعی: در دنیای ادبیات، مشهور است که یک شعر خوب، مانند ابری در آسمان همیشه نمایان نیست و گاهی اوقات از آن خبری نیست. این غزل یا شعر، اگرچه ممکن است در صدر توجهات قرار بگیرد، اما به راحتی فراموش میشود و تاثیر آن بر کسی در جهان قابل مشاهده نیست.
هوش مصنوعی: گفتم چرا آقای شریعت به من پاداش این شعر شیرینتر از عسل را نداد؟
هوش مصنوعی: خداوند از من ستایش و تحسین را خریده است و دیگر رباخواری منسوخ شده است، مگر...
هوش مصنوعی: او بیان میکند که در این محل، با استناد به آیهای، ربا مجاز و حلال به نظر میرسد.
هوش مصنوعی: گفتم اکنون چه کار باید کرد که این درخت برگهایش به رنگ زمرد درآید و بارانش مروارید شود.
هوش مصنوعی: سپهدار ملک گفت که از ابر دستش بخشش و سخاوت میریزد، تا زمانی که باران بر فراز آن جا ببارد.
هوش مصنوعی: یعنی به خاطر کمک و حمایت نصرت دولت، در دنیا مثل اینکه مادر زمین تنها یک پسر به دنیا آورده است.
هوش مصنوعی: اگر تو درباره درخت نصرت و دولت چیزی شنیدهای، بدان که سایهاش نشان پیروزی است و میوهاش موفقیت.
هوش مصنوعی: این درخت بارور، همان درختی است که میوه میدهد و این کاج جوان، همان نهالی است که به خوبی رشد کرده و میوهدار شده است.
هوش مصنوعی: ای کسی که تیر و کمان تو از آفتاب، سپر به دوش میزند.
هوش مصنوعی: بهرام، که نماد جنگ و قدرت است، در خدمت تو قرار میگیرد و به خاطر بندگیات، در حالی که جوزا و پروین نیز به عنوان ستارههایی در میان زینتهایش به چشم میخورند.
هوش مصنوعی: به لطف محبت و محبت تو، روشنایی آفتاب به وجود آمد، همانطور که نور ماه از نور آفتاب روشن میشود.
هوش مصنوعی: اقبال در چنگ و دام تو مانند شهریار چین است که در برابر قهرمانی همچون رستم، فرزند زال، تسلیم شده است.
هوش مصنوعی: از زخم تند و تیز تو، دوری از تهمتها، همچون اسفندیار قهرمان و پیروزی، به اوج خود میرسم.
هوش مصنوعی: آیا به یاد داری که در سفر به کدام نیکی و عطاهایی اشاره کردی که به من وعده دادی؟
هوش مصنوعی: وقتی که امید تو بر سنگ نقش بست، غافل از این بودی که وعدهی تو فقط نقشی بر آب بود.
هوش مصنوعی: شخصیتهای مهم و برجستهای که در هنر و فرهنگ جایگاه بالایی دارند، نمیتوانند جلوتر از تو که در این زمینه فعالیت میکنی، پیش بروند.
هوش مصنوعی: آنها تلاشی کردند که من هرگز فکرش را هم نمیکردم و این نشاندهنده این است که نظر من درباره تو بسیار بیشتر از آن چیزی است که فکر میکردم.
هوش مصنوعی: هر چه گمان میکنم، در واقع هر دو از تو نشأت میگیرند و هر چه یقین دارم، تو از این دو مورد معروفتری.
هوش مصنوعی: یا فکری که در ذهنم دارم را پرورش بده، یا اگر نه، امید من را از ریشه بسوزان.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
سروست و بت نگار من آن ماه جانور
ار سرو سنگ دل بود و بت حریر بر
باری ندانمت که چه خو داری ای پسر
تا نیستی مرا و ترا هیچ درد سر
همچون مه دو هفته برون آیی از وثاق
همچون مه گرفته درون آییم ز در
رغم مرا چو سرکه مکن چون بمن رسی
[...]
اخگر هم آتشست ولیکن نه چون چراغ
سوزن هم آهنست ولیکن نه چون تبر
کلکش چو مرغکیست دو دیده پر آب مشک
وز بهر خیر و شر زبانش دو شاخ وتر
آن سوسن سپید شکفته به باغ در
یک شاخ او ز سیم و دگر شاخ او ز زر
پیراهنیست گویی دیبا ز شوشتر
کز نیل ابره استش و از عاج آستر
تا بیشتر زند بدلم عشق نیشتر
باشد مرا بمهر بتان میل بیشتر
اندیشه یکی پسر اندر دلم فتاد
هرگز نیامده ببر من چنو پسر
تا عشق آن پسر بسرم بر نهاد رخ
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.