گنجور

ادیب الممالک » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۳ - قصیده

 

چو بانوی شب از آن زلفکان پر خم و تاب

بسود غالیه بر مشک و سیم بر سیماب

نجوم ثابته دیدم درون خیمه شب

بسان بیضه زرین بزیر پر غراب

و یا تو گفتی دوشیزگان سیم تنند

[...]

ادیب الممالک
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۴ - بشهر قم پس از تسطیح راه فرماید

 

ایا نگار دل آویز ترک شهرآشوب

که هم ضیأعیونی و هم حیات قلوب

شنیده بودم از بخردان و دانایان

که ناگزیر ز خوی بداست صورت خوب

وفا بجای نه آنرا که غمزه سرمست

[...]

ادیب الممالک
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۵

 

امروز که حقرا پی مشروطه قیام است

بر شاه محمدعلی از عدل پیام است

کای شه به زمینت زند، این توسن دولت

کامروز بزیر تو روان گشته و رام است

این طبل زدن زیر گلیمت نکند سود

[...]

ادیب الممالک
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۶ - در انتقاد اوضاع و اشخاص عدلیه وقت فرماید

 

فضا و ساحت عدلیه یارب از چپ و راست

تهی ز مردم دیندار و دین پرست چراست

بنای کژ نشود راست گفته اند ولیک

بدست کژ منشان این بنای کژ شده راست

هزار خانه برانداخت این اساس و شگفت

[...]

ادیب الممالک
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۷

 

باغ پیروز و چمن پدرام است

یار در مجلس و می در جام است

فال فرخنده و گیتی بمراد

بخت بیدار و جهان بر کام است

اختر میمون ما را یار است

[...]

ادیب الممالک
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۸

 

گویند فریدون چو شدش کار جهان راست

آهنگ طرب کرد و بکف ساغر می خواست

با ناز بکاخ آمد و بر تخت فراشد

با کبر در ایوان شد و بر مسند بنشاست

برخواند امیران را هر جا ز که و مه

[...]

ادیب الممالک
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۹ - بمناسبت جنگ روس و ژاپن و غلبه ژاپن در تهییج ایرانیان فرماید

 

غرض ز انجمن و اجتماع جمع قواست

چرا که قطره چو شد متصل بهم دریاست

ز قطره هیچ نیاید ولی چه دریا گشت

هر آنچه نفع تصور کنی در او گنجاست

ز قطره دیده نگردیده هیچ جنبش موج

[...]

ادیب الممالک
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳۰ - در میلاد حضرت مهدی موعود قائم آل محمدعج سروده است

 

روز میلاد شهی راد و عظیم الشانست

کایة الله علی دائرة الامکانست

کاشف وحی و گشاینده تاویل که خود

سر تنزیل نبی ترجمه فرقانست

شمع ناسوت نماینده ملک و ملکوت

[...]

ادیب الممالک
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳۱

 

ای دوخته بر قد تو دیبای صدارت

طالع ز بنانت ید بیضای صدارت

با نقد شرف خواسته سرمایه دولت

با گنج هنر یافته کالای صدارت

عدل است خلیل تو در ایوان ریاست

[...]

ادیب الممالک
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳۲

 

تا در میان اوباش تقسیم شد وزارت

کردند مملکت را سرمایه تجارت

طلاب گرسنه را خواندند از حماقت

در مسند شرافت از مرکز حقارت

شد آن خبیث اقطع قطاع رزق مردم

[...]

ادیب الممالک
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳۳

 

چو شد چهره شاهد صبح ابلج

ز خورشید بستند زرینه هودج

بت من کمر بسته آمد به مشکو

سلحشور و شاکی السلاح و مدجج

به خویی چو مینو به مویی چو عنبر

[...]

ادیب الممالک
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳۴

 

در این زمانه که یکسر جهانیان خرسند

ز چیست ملت اسلام گشته خوار و نژند

جهانیان همه گشتند انجمن وین قوم

اگر خود انجمنی داشتند بپراکند

مگر مسلمان دیوست و دیگران چو ملک

[...]

ادیب الممالک
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳۵

 

خدای عزوجل بر جهانیان بخشود

دری ز روضه ی رضوان به روی خلق گشود

سفینه ی نوح آسوده شد ز موج خطر

تن خلیل رها گشت از آتش نمرود

نجات یافت کلیم از عذاب فرعونی

[...]

ادیب الممالک
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳۶

 

تا شه افلاکیان نوبت پیکار زد

با سپه خاکیان شعبده در کار زد

مرغ سحر نیمشب از صف بستان گریخت

ابر سیه بامداد خیمه به گلزار زد

رنگ سیاهی ز خاک سترد برف سفید

[...]

ادیب الممالک
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳۷ - المطلع الثانی

 

باز بهم آن پری طره طرار زد

باد صبا در مشام نافه تاتار زد

جادوی چشمش دو صد عربده آغاز کرد

هندوی خالش هزار شعبده در کار زد

محفل آزادگان رونق بستان گرفت

[...]

ادیب الممالک
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳۸ - المطلع الثالث

 

تا به ورق دست میر کلک درربار زد

بر سر تیر دبیر دفتر و طومار زد

تیغش شنگرفت سود بر فلک لاجورد

فکرش خورشید را بر رخ زنگار زد

تا پی تقویم چرخ کرد کمانرا بزه

[...]

ادیب الممالک
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳۹

 

حکایتی ز ملوک سلف شنیدستم

که همچو من بشگفتی رود هر آنکه شنود

هزار و پانصد و هفتاد و چار میلادی

که سال نهصد و هشتاد و دو ز هجرت بود

سفیر مملکت پرتقال باز آورد

[...]

ادیب الممالک
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۴۰ - صلحیه بلد

 

روزی ز جور خصم ستمگر ظلامه ای

بردم به نزد قاضی صلحیه بلد

دیدم سرای تیره و تنگی به سان گور

تختی شکسته در بن آن هشته چون لحد

میزی پلید و صندلی کهنه پای آن

[...]

ادیب الممالک
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۴۱

 

خجسته بادا بر آفتاب کشور جود

صباح فرخ میلاد بهترین مولود

در این همایون جشن و در این مبارک عید

نشاط باید بر رغم دشمنان حسود

خجسته اکنون کز دهر یافتم مقصد

[...]

ادیب الممالک
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۴۲

 

چو جبهه و دورخ آن پری به فال سعید

مرا بماهی ایزد عطا نموده سه عید

کسان بسالش تجدید فال عید کنند

مرا بماهی اندر سه عید شد تجدید

سه فال فیروز آمد مرا سه جشن بزرگ

[...]

ادیب الممالک
 
 
۱
۳۴۴
۳۴۵
۳۴۶
۳۴۷
۳۴۸
۳۷۳