میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش یک » قصاید » شمارهٔ ۷
واعظی گفت در این ماه که ماه رجب است
توبه کردن نه عجب توبه شکستن عجب است
گفتمش ماه رجب گرچه مه توبه بود
فصل گل نیز مه باده و شور و شغب است
سبب توبه و عشرت چو بهم گرد آیند
[...]
میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش یک » قصاید » شمارهٔ ۸
نرگس مست تو را باز خماری دگر است
می نماید که در اندیشه کاری دگر است
آهوی چشم تو امروز شکار دگری است
نه چو هر روز بدنبال شکاری دگر است
گه شوی زرد زاندیشه گهی سرخ ز شرم
[...]
میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش یک » قصاید » شمارهٔ ۹
باده سر جوش و جام لب بلب است
نفس آخرین عمر شب است
ساقی ماهروی مشکین موی
آتشین خوی و آتشین سلب است
قصب سرخ بر حریر تنش
[...]
میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش یک » قصاید » شمارهٔ ۱۰ - درباره بیبی عالم، همسر شاعر
شکستهزلف بتی مست در سرای من است
که روی دلکش او باغ دلگشای من است
فرشتهخوی و پریروی و آدمیرفتار
به جای من مگر او رحمت خدای من است
منم غلامش و خود را غلام من خواند
[...]
میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش یک » قصاید » شمارهٔ ۱۱
باغ چون مسند سلیمان شد
سبزه چون خط سبز جانان شد
برد اطراف بود درد شجر
از نسیم بهار درمان شد
نفحه باد روح حیوانی
[...]
میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش یک » قصاید » شمارهٔ ۱۲ - خطاب به ملایوسف متخلص به محوی
در این تن هردم آید جان دیگر
وز این در هر دم آید خوان دیگر
در این محفل که نزهتگاه جان است
رسد هر ساعتی مهمان دیگر
بهر یک ذره از ذرات امکان
[...]
میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش یک » قصاید » شمارهٔ ۱۳
هر که را دانش و کنش شد یار
گردد از عمر خویش برخوردار
دانش بی کنش پیمبر گفت
چون درختی است کش نباشد بار
دانش بی کنش ندارد سود
[...]
میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش یک » قصاید » شمارهٔ ۱۴
سخن از گردش قضا و قدر
تا بچند ای حکیم دانشور
غیر شخص من و تو کیست قضا
غیر ذات من و تو چیست قدر
کردنی هر چه بود کرد خدا
[...]
میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش یک » قصاید » شمارهٔ ۱۵
خواهم از پرده ناموس بر آیم یکبار
بزنم این درم ناسره یکسر بقمار
بشکنم پوست چو بادام و برآیم چون مغز
طی کنم رسم دورنگی که شود یکسره کار
یعنی این خرقه ازرق بدر آرم از بر
[...]
میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش یک » قصاید » شمارهٔ ۱۶
نیمه از خاک و نیمه از فلکم
نیمه از دیو و نیمه از ملکم
نیمه از روم رفته تا صقلاب
نیمه از چین گرفته تا اتکم
صورتی مختصر نهفته دراو
[...]
میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش یک » قصاید » شمارهٔ ۱۷
آمدی وقت سحر یارب تو خود ناگه بسویم
یا خیالت بیخبر آمد خبر جویان ز کویم
خم شدی و جام گشتی باده گلفام گشتی
آمدی مستانه ناگه در سراغ و جستجویم
مست و غافل خفته بودم و ز خمار آشفته بودم
[...]
میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش یک » قصاید » شمارهٔ ۱۹
مگر برادر دیرین بنده خواجه کمالی
گمان کند که چنو نیز من بفضل و کمالم
خدای داند و دانشوران علم حقایق
که می نگنجد در خاطر این گزافه خیالم
بهیچ بسته گروهی خیال بس عجب آید
[...]
میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش یک » قصاید » شمارهٔ ۲۰
میکند وقت را پراکنده
خواجه تا گنج گردد آکنده
میبرد خواجه رنج بی پایان
بهر گنجی که نیست پاینده
میکند بخت او بر او گریه
[...]
میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش یک » قصاید » شمارهٔ ۲۱ - خطاب به جناب میرزا ابراهیم بقراط
از این ره هردم آید کاروانی
در این تن هر نفس پوید روانی
در این گلشن بجوشد از دل سنگ
ز هر سو چشمه آب روانی
ز هر در بشنود بانک درائی
[...]
میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش یک » قصاید » شمارهٔ ۲۲
وقت تو است ای پسر که کار کنی
کار را سخت و استوار کنی
با تن چست و با قوای درست
روز و شب نغنوی و کار کنی
این گرانمایه وقت را زینهار
[...]
میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش یک » قصاید » شمارهٔ ۲۳
ای پسر گر کنی مرا پسری
بندگی کن بمردم هنری
بیهنر چون درخت خار آور
با هنر چون درخت باروری
بایدت کند و سوخت در آتش
[...]
میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش یک » قصاید » شمارهٔ ۲۴
نبود ره بیرون شدن امروز زمشکوی
بگذار بروز دگر ای ترک تکاپوی
از روزن مشکوی نظر کن، که نه بینی
جز برف چو بینی بسوی روزن مشکوی
از کوی نشاید شدن امروز ببرزن
[...]
میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » مدایح » شمارهٔ ۱۷ - در جشن میلاد مولای متقیان و مدب محی السنن الحاج میرزا حسن شیرازی و ختم قصیده به نام ولی عصر صاحب الزمان عجل الله فرجه
جشن میلاد شهنشاه زمین و زمن است
عید مولود خداوند جهان بوالحسن است
روز عیش است بده ساقی از آن باده ناب
که بتن توشن و بسر هوش و بخاطر فطن است
مهربان ماه من ای آنکه مرا بزم طرب
[...]
صفای اصفهانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱ - قصیده
دیماه دم سپیده و سرما
ای ترک بیار آتش مینا
آن آتش مشگبوی کن روشن
تا دیده عقل را کنی بینا
آن شعله همچو لاله مینو
[...]
صفای اصفهانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲ - فی المعارف والحکم
درهم شکست زلف چلیپا را
آشفته کرد سلسله ما را
صد حلقه داشت در هم بر هم زد
آن هر دو زلف سلسله آسا را
مویست یا که فتنه چنگیزی
[...]