مگر برادر دیرین بنده خواجه کمالی
گمان کند که چنو نیز من بفضل و کمالم
خدای داند و دانشوران علم حقایق
که می نگنجد در خاطر این گزافه خیالم
بهیچ بسته گروهی خیال بس عجب آید
از این گروه خطاپوی و این خیال محالم
یکی سروده بمدح آسمان جود و سخایم
یکی ستوده بوصف آفتاب عز و جلالم
بقس ساعده این یک کند بنطق همالم
بمعن زائده آن دگر ز جود مثالم
یکی بنثر سراید فزون ز صابی وصاحب
یکی بشعر ستاید به از جمال وکمالم
برند وقت و دهندم بها گزافه مدایح
ز ناستوده سخن ها که پر کنند جوالم
نه کودکم که ز دامان برند گوهر غلطان
کنند پر بعوض دامن از شکسته سفالم
چه مایه وقت گرانمایه کم عزیزتر از جان
همی برند چو غارتگر از یمین و شمالم
چه یاوه گوی بگرد دراز گوشم پویان
که گوش پهن کند تا چه بشنود ز مقالم
اگر ز باد و دم این گروه سرخ شود روی
سیاه و سوخته وتیره باد همچو زغالم
ز بسکه سم ستور و کمیز گاو و خرایدر
گرفته لای عفن چشمه های آب زلالم
تفو بریش من بیخرد اگر ز سفاهت
بدین گزافه مدیحت سبال خویش بمالم
بجان باده فروشان قسم که باد نیارد
وزید ازین همه بیهوده یاوه گو بسبالم
خدای بنده گواه است و بندگان عزیزش
کنون که نیمه صدر افزون شدند بسالم
که سوی دیده دل روشن است کم بجز از حق
اگر بدل گذرد نیست جز خیال ضلالم
همای قدسی و از آشیان خویش فتاده
بدین خرابه جغدان گسیخته پر و بالم
درون خانه تنها نشسته بسته برخ در
بوقت خویش بگریم بحال خویش بنالم
چو آفتاب عیان شد بمن که نیست از این خوان
بغیر خون دل و آب دیده رزق حلالم
امید مهر ندارم ز دوست تا چه ز دشمن
یکی است تشنه بخونم یکی گرسنه بمالم
چو کرد کلک کمالی ز حال خویش رقم نیز
نگاشت خامه این بی کمال صورت حالم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.