گنجور

 
میرزا حبیب خراسانی

باغ چون مسند سلیمان شد

سبزه چون خط سبز جانان شد

برد اطراف بود درد شجر

از نسیم بهار درمان شد

نفحه باد روح حیوانی

چشمه آب آب حیوان شد

جسم گلشن یحشر کافر بود

روز بعث آمد و مسلمان شد

کار مستان که در زمستان سخت

مشکل افتاده بود آسان شد

دشت از سبزه باز نو پوشید

کوه از برف باز عریان شد

قامت سرو چون قد طوبی

صحن گلشن چو باغ رضوان شد

گلشن از سبزه و صبا چون خلد

با طراوت ز روح و ریحان شد

چشم بگشود نرگس شهلا

صنع یزدان بدید و حیران شد

دفتر زاهدان پریشان گشت

کار ساغرکشان بسامان شد

فصل گل باز با مه روزه

روز و شب دست در گریبان شد

هم بمیخانه جام باده ناب

هم بمسجد ریا فراوان شد

سخن زاهد از عذاب و عقاب

بحث رند از رحیم و رحمن شد

در میان صد هزار بحث و جدال

از مقامات کفر و ایمان شد

گفتگوهای مبهم مشکل

از مقام صراط و میزان شد

نیز از واردات خوف و رجا

بحث بی منتها و پایان شد

حرف تکفیر در میان آمد

داوریها بشرع و دیوان شد

کار از گفتگو بحرب کشید

وز نزاع و جدال طوفان شد

نهی منکر کشید تا همه جا

شیخ مانند شیر غژمان شد

شیخ با زاهدان بمیخانه

حمله ور همچو پور دستان شد

شیخ از پیش و زاهدان از پی

جمله را سنگها بدامان شد

کار مستان و تار طره چنگ

همچو زلف بتان پریشان شد

مشت زهاد همچو پتک گران

سر رندان چو سطح سندان شد

جنگ بگذشت هم ز سیلی و مشت

گه بناخن گهی بدندان شد

خم می در درون میخانه

ناگهان سخت سنگ باران شد

پیر میخانه نیز بهر دفاع

با حریفان بجنگ ایشان شد

چوب انگور کوب در دستش

چون عصا بود همچو ثعبان شد

خشتهای سر خم باده

بر سر شیخ شهر پاشان شد

از دو سو ریختند بر سر هم

خم می در میانه قربان شد

از شکسته خم شراب آلود

صحن میخانه نقش ایوان شد

بسکه گل گل شراب گلگون ریخت

غیرت ساحت گلستان شد

شد در میفروش کان یمن

بس عقیق اندر او درخشان شد

خم جزع کرد و حمل شش ماهه

خون دگر باره اش بزهدان شد

شیخ با پیر و دیگران هر یک

با هماورد خود بمیدان شد

هر قرین با قرین خود در رزم

چون اجل دست در گریبان شد

ازدحام از دو سو پی یاری

شد فزون نیز تا دو چندان شد

زین جزع پس صراحی مینا

باخت دل تا فتاد و بیجان شد

فتنه بالا گرفت تا گردون

هر طرف شعله ای فروزان شد

آخر از مصلحان خیر اندیش

اتفاقا بصلح فرمان شد

قسمتی در میان پدید آمد

کار مشکل بقرعه آسان شد

شب نصیب قدح کشان افتاد

روز در قسم روزه داران شد

فرقه ای روبراه مسجد کرد

فرقه ای سوی باغ و بستان شد

آن بدنبال نسیه زاهد

در کمال یقین شتابان شد

واندگر گفت نقد را عشق است

که بدنبال نسیه نتوان شد

نیز دیگر گروه ذات البین

گه پی این و گه پی آن شد

هر کسی برد سودی از سودا

قسم من در میانه حرمان شد

من فرومانده از دوره خوشاک

که بیک ره از این دو پویان شد