گنجور

میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش یک » قصاید » شمارهٔ ۲۰

 

میکند وقت را پراکنده

خواجه تا گنج گردد آکنده

میبرد خواجه رنج بی پایان

بهر گنجی که نیست پاینده

میکند بخت او بر او گریه

[...]

میرزا حبیب خراسانی
 

میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش یک » قصاید » شمارهٔ ۲۱ - خطاب به جناب میرزا ابراهیم بقراط

 

از این ره هردم آید کاروانی

در این تن هر نفس پوید روانی

در این گلشن بجوشد از دل سنگ

ز هر سو چشمه آب روانی

ز هر در بشنود بانک درائی

[...]

میرزا حبیب خراسانی
 

میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش یک » قصاید » شمارهٔ ۲۲

 

وقت تو است ای پسر که کار کنی

کار را سخت و استوار کنی

با تن چست و با قوای درست

روز و شب نغنوی و کار کنی

این گرانمایه وقت را زینهار

[...]

میرزا حبیب خراسانی
 

میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش یک » قصاید » شمارهٔ ۲۳

 

ای پسر گر کنی مرا پسری

بندگی کن بمردم هنری

بیهنر چون درخت خار آور

با هنر چون درخت باروری

بایدت کند و سوخت در آتش

[...]

میرزا حبیب خراسانی
 

میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش یک » قصاید » شمارهٔ ۲۴

 

نبود ره بیرون شدن امروز زمشکوی

بگذار بروز دگر ای ترک تکاپوی

از روزن مشکوی نظر کن، که نه بینی

جز برف چو بینی بسوی روزن مشکوی

از کوی نشاید شدن امروز ببرزن

[...]

میرزا حبیب خراسانی
 

میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » مدایح » شمارهٔ ۱۷ - در جشن میلاد مولای متقیان و مدب محی السنن الحاج میرزا حسن شیرازی و ختم قصیده به نام ولی عصر صاحب الزمان عجل الله فرجه

 

جشن میلاد شهنشاه زمین و زمن است

عید مولود خداوند جهان بوالحسن است

روز عیش است بده ساقی از آن باده ناب

که بتن توشن و بسر هوش و بخاطر فطن است

مهربان ماه من ای آنکه مرا بزم طرب

[...]

میرزا حبیب خراسانی
 

صفای اصفهانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱ - قصیده

 

دیماه دم سپیده و سرما

ای ترک بیار آتش مینا

آن آتش مشگبوی کن روشن

تا دیده عقل را کنی بینا

آن شعله همچو لاله مینو

[...]

صفای اصفهانی
 

صفای اصفهانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲ - فی المعارف والحکم

 

درهم شکست زلف چلیپا را

آشفته کرد سلسله ما را

صد حلقه داشت در هم بر هم زد

آن هر دو زلف سلسله آسا را

مویست یا که فتنه چنگیزی

[...]

صفای اصفهانی
 

صفای اصفهانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳ - در منقبت شاه اولیاء حضرت علی بن ابیطالب علیه السلام

 

دیدم شکسته طره مشکین را

آن ترک خلخ و چگل و چین را

بر لاله کشته دامن سنبل را

بر سرو هشته خرمن نسرین را

دل در برم طپید کبوترسان

[...]

صفای اصفهانی
 

صفای اصفهانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۴ - فی المعارف و الحکم

 

کسیکه خلق هدایش دهد هوای خدا

همانکسست که برد بتیغ حلق هوی

برد گلوی هوی بگذرد ز کوی هوس

کسیکه باشد راه خدای را پویا

دلی که نشو و نمای هوی نهاد ز سر

[...]

صفای اصفهانی
 

صفای اصفهانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۵ - فی المعرفه و الحکمه و الموعظه

 

شب گذشته مرا دست عشق نصرت یاب

ز روی شاهد مقصود برفکند نقاب

شبی چو مار که بر گنج چار گوهر پاک

تنیده از دهن قیرگون سیاه لعاب

کشیده زنگی شب قیر چاهسار زمین

[...]

صفای اصفهانی
 

صفای اصفهانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۶ - فی الحکم و المعارف

 

جز دل عارف شجر نور نیست

موسی ما را هوس طور نیست

سینه ما مهبط انوار هوست

پست تر از ایمن مشهور نیست

بیخودی ما زخم وحدتست

[...]

صفای اصفهانی
 

صفای اصفهانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۷ - در منقبت حضرت ثامن الائمه علی بن موسی الرضا علیه السلام

 

امروز باز گیتی در نشو و در نماست

حشرست اینکه در بنه بوستان بپاست

اجساد سر زدند باشکال مختلف

با تا الف قیامت موعود گشت راست

سر زد ز خاک سبزه بشکل زبان مار

[...]

صفای اصفهانی
 

صفای اصفهانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۸ - وله ایضا

 

شب قدر ما آنزلف چنو شام سیاست

روز را گر بودی قدر ز قدر شب ماست

آسمانست زمینی که نظر گاه منست

که بهر ذره که میبینم خورشید سماست

یار در خلوت من هر سر شب تا دم صبح

[...]

صفای اصفهانی
 

صفای اصفهانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۹ - وله ایضا

 

فارس فحل منم حکمت یکران منست

از ازل تا بابد عرصه میدان منست

اینکه میتابد از شرق ازل با فرو نور

آفتاب خرد عالی بنیان منست

وینکه میتازد بر چرخ ابد بی پر و پای

[...]

صفای اصفهانی
 

صفای اصفهانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۰ - وله ایضا

 

بگل سوری ماند رخ آن ترک پسر

که سپارند بدو غالیه لاله سپر

سپر لاله کند غالیه آن ترک و خطاست

من ندیدستم از غالیه بر لاله سپر

گونه اش خرمنی از لاله خود روی بزیر

[...]

صفای اصفهانی
 

صفای اصفهانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۱ - بهاریه در مدح حضرت شاه اولیاء علی بن ابیطالب صلوات الله و سلامه علیه

 

مرا ای هوای بهار معطر

تویی یا به مغز اندرون نافه تر

بهاری تو یا از بهاری علامت

بهشتی تو یا از بهشتی پیمبر

بهاری بهشت ز آیینه پیدا

[...]

صفای اصفهانی
 

صفای اصفهانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۲ - در نعت و مدح حضرت ختمی مرتبت رسول اکرم

 

بلاله ماند آن گونه چو باغ بهار

که از دو سمت بگیرد دو زاغ در منقار

دو زاغ تیره بیک لاله دوروی نشست

ولی فزود بهر روی صد هزار نگار

فکند بار بر آن لاله کاروان ختن

[...]

صفای اصفهانی
 

صفای اصفهانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۳ - در منقبت حضرت حجه عصر عجل الله تعالی فرجه

 

آن زلف باز دولت خورشید زیر بالش

هندوی سایه پرور در زیر زلف و خالش

کی آفتاب گویم روئی که بر نتابد

خورشید آسمانی با ابروی هلالش

از فرط خوبروئی زد راه عقل پیرم

[...]

صفای اصفهانی
 

صفای اصفهانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۴ - در مدح قطب الهدایه و محیط الولایه احمد مرسل

 

مرا دل عرش یزدانست و من اجری خور خوانش

خوشا اجری خوری کارند خوان از عرش یزدانش

بدان خوان نان ایقانست و آب چشمه حیوان

چو مرد از خودپرستی رست این آبست و آن نانش

نه بل باشد دل آن دریای بی پایاب پهناور

[...]

صفای اصفهانی
 
 
۱
۳۴۱
۳۴۲
۳۴۳
۳۴۴
۳۴۵
۳۷۳