گنجور

 
صامت بروجردی

از مهر علی بر دل هر کس اثری نیست

در نزد خدا طاعت او را ثمری نیست

جز حیدر و ذریه او نیست پناهی

غیر از علی و آل علی راهبری نیست

همچون اسدالله پی نصرت احمد

در بیشه ایجاد خدا شیر نری نیست

از بهر رهایی ز سهام ستم خصم

جز یاری داماد پیمبر سپری نیست

اندر صرف قلزم امکان ولایت

چون آن در یکتاری امامت گهری نیست

از کثرت دانش به سوی حضرت بی چون

از روی مثل دوری راه اینقدری نیست

ای سر خدا یا علی از چنبر حکمت

بیرون به خدا یکسر مو هیچ سری نیست

جایی که بود مدح سرای تو خداوند

سر کردن اوصاف تو حد بشری نیست

انوار تو گر مطلع انوار نباشد

تابان به فلک شمس و به گردون قمری نیست

شد سدره نشین روح الامین از کرم تو

پیداست که این مرتبه کار دگری نیست

در میمنت ظل هما موهبت توست

ورنه هنر اینقدر به یک مشت پری نیست

جز درگه امید تو در روز قیامت

از آتش دوزخ به سوی خلد دری نیست

ایشان نجف به هر چه با این همه اجلال

در کرببلا سوی حسینت گذری نیست

چون زینب تو دید که شاهد شهدار

جز داد جان درره جانان نظری نیست

بی یار و معین مانده به دست سپه شام

دیگر ز پی نصرت او یک نفری نیست

زد دست به دامان شه تشنه لب و گفت

ای آنکه به غیر تو نبی را پسری نیست

اکنون که روی فکر پرستاری ما کن

غیر از تو مددکار غریبان دگری نیست

بعد از تو به هنگام اسیری بره شام

جز شمر و سنان همره ما همسفری نیست

می‌سوزم از این غم که برای تو پس از قتل

در قتلگه‌ ای تشنه جگر نوحه‌گری نیست

تنها نزد آتش به درون تو و لیلی

بی‌شعله ز داغ علی اکبر جگری نیست

بر حال لب خشک و کبود از عطش تو

بی‌گریه و ماتم به جهان خشک و تری نیست

خنجر ز پی حنجر خشک تو کشیده است

از شمر به احوال تو بی‌رحم‌تری نیست

از گندم ری بر نخوری ای عمر سعد

خون ریختن سبط پیمبر هنری نیست

بنمای علاج دل پردرد سکینه

کز بعد تو چون وی به جهان دربدری نیست

(صامت) مکن اندیشه ز عصیان که بکونین

مداح حسین ابن علی را خبری نیست

حذف شود

حذف شود