گنجور

 
صامت بروجردی

گر علی بعد از نبی بر مومنان مولی نبود

اسمی از اسلام و از اسلامیان برپا نبود

گر نیفشردی به حفظ بیضه اسلام پای

نامی از شرع و شریعت تاکنون اصلاً نبود

گر نمی‌افروخت از بهر شکست خصم دست

حق‌پرستی در تمام ماسوی پیدا نبود

دفع کفار عرب را کرد شمشیر کجش

ورنه راه راست اندر ین حق بر جا نبود

می نبود آثاری از مالایری و مایری

ذات پاکش گر غرض از خلقت اشیاء نبود

آفتاب و آسمان و کرسی و لوح و قلم

عرش و فرض و هستی و دنیا و مافیها نبود

شد ز نسل آدم و حوا هویدا نسل وی

وین عجب گروی نبودی آدم و حوا نبود

نوح و ابراهیم و الیاس و شعیب و خضر و هود

یوسف و یعقوب و لوط و موسی و عیسی نبود

گر نکردی تربیت اصلاب یا ارحام را

فعلی اندر امهات و فیضی از آبا نبود

نوک شمشیرش حدیث از لام الف لا می‌کند

یعنی از تیغش نبودی حرفی از الا نبود

هل‌اتی را جز حدیث وی نبد شان نزول

قل تعالوا را به غیر از نص وی معنی نبود

می‌سزد او را «سلونی» در منبر نه آنک

معنی حرفی ز قرآن خدا دانا نبود

آنکه را لولا علی بد عمده اسباب کار

در خلافت لایق این دعوی بی‌جا نبود

ای پناه بی‌پناهان یا علی در کربلا

گر تو بودی در بر دشمن حسین تنها نبود

ساقی کوثر تو و بهر لب خشک حسین

قطره آبی در زوال ظهر عاشورا نبود

هیچ لامذهب نکشته میهمان را تشنه لب

خود گرفتم کاب مهر مادرش زهرا نبود

کی کند راس مسلمان را مسلمان بر سنان

در بر گبر و نصاری این عمل زیبا نبود

آن تن نازک که شد از نعل اسبان توتیا

زیب آغوش نبی و سید بطحا نبود

آن سری کاندر بر حق بود دایم در سجود

روی خاکستر به کنج مطبخ او را جا نبود

آل طه را کشیدن جانب بزم و شراب

درخور چوب یزید شوم بی‌پروا نبود

آن نبی کزوی صدای صوت قرآن شد بلند

خوش نما در پیش چشم کافر و ترسا نبود

ماند گر این محشر عظمی به عالم ناتمام

بیش از این دیگر (به صامت) طاقت انشا نبود

 
 
 
عنصری

تا همی جولان زلفش گرد لالستان بود

عشق زلفش را بگرد هر دلی جولان بود

تا همی نا تافته تاب اوفتد در زلف او

تافته بودن دل عشاق را پیمان بود

مرمرا پیدا نیامد تا ندیدم زلف او

[...]

فرخی سیستانی

مهتر گو را چو حاتم کهتر و در بان بود

گر کسی گوید چنو باشد کسی نادان بود

آنکه این اندیشه او را باشد او را مرده دان

گو چنو باشد کسی گر کالبد چون جان بود

همچنین باشد به صورت لیکن اندر باب فضل

[...]

قطران تبریزی

تا بجان در عقل باشد تا بتن در جان بود

جان و تن را از لب و جام و لب جانان بود

جان و تن را خود غذا می باشد و جانان بدانک

می غذای تن بود جانان غذای جان بود

گرچه تن باشد غمی با جام می باشد قوی

[...]

امیر معزی

تا بنفشستان جانان گرد لالستان بود

عاشق از جانان بنفشستان و لالستان بود

تا دل عشاق را رویش همی آتش دهد

آب دادن دیدهٔ عشاق را پیمان بود

تاب زلفش تا همی پیدا بود بر عارضش

[...]

مشاهدهٔ ۳ مورد هم آهنگ دیگر از امیر معزی
سنایی

روی او ماهست اگر بر ماه مشک افشان بود

قد او سروست اگر بر سرو لالستان بود

گر روا باشد که لالستان بود بالای سرو

بر مه روشن روا باشد که مشک افشان بود

دل چو گوی و پشت چون چوگان بود عشاق را

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از سنایی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه