گنجور

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۵۲ - فی مدح صدرالاجل امیر شمس‌الدین محمد کرمانی گفته

 

ایا صبا برسان تحفهٔ درود و سلام

ز کمترین خلایق به بهترین انام

پناه ملک و ملل پاسبان دین و دول

جهان علم و عمل کاشف حلال و حرام

سمی صدر رسل هادی جمیع سبل

[...]

محتشم کاشانی
 

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۵۳ - ایضا فی مدیحه

 

ای جهان را به دولت تو نظام

آسمان را به خدمت تو قیام

نقطهٔ پای کبریای تو راست

حیز افزون ز ساحت اوهام

آتش قهرت ار زبانه کشد

[...]

محتشم کاشانی
 

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۵۴ - در شکایت اهل روزگار و حسب حال خود گفته

 

ز تاب مشگل اگر نگسلد رگ جانم

که کار تنگ شد از پیچ و تاب دورانم

نمی‌رود به جنان پای کس به این تعجیل

که دست من ز جنون جانب گریبانم

بجاست پردهٔ گوش فلک که بسته هنوز

[...]

محتشم کاشانی
 

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۵۵ - در مدح شاه طهماسب صفوی

 

صد شکر کز شفای شهنشاه کامران

نوشد لباس امن و امان در بر جهان

از کسوت کسوف برون آمد آفتاب

وز قیروان کشید تتق تا به قیروان

ماهی که یک دو مرحله آمد فرو ز اوج

[...]

محتشم کاشانی
 

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۵۶ - در مدح شاهزاده شهید سلطان حمزه میرزا

 

رایت فتح جدید گفت شه کامران

داور نصرت قرین خسرو صاحبقران

حمزهٔ ثانی که کرد صیت جهانگیریش

گام خبرها سبک گوش فلکها گران

مژدهٔ اقبال او شد متحرک جناح

[...]

محتشم کاشانی
 

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۵۷ - ایضا در مدح شاهزاده حمزه میرزا

 

بود به چنگ درنگ جیب مهم جهان

تا به میان زد قضا دامن آخر زمان

در طبقات ملوک پادشهی برگزید

تیغ زن و صف‌شکن شیردل و نوجوان

خوانده ز آیندگی خطبهٔ پایندگی

[...]

محتشم کاشانی
 

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۵۸ - در مدح مرتضی نظام شاه پادشاه دکن

 

ای دهر پیر عیش ز سر گیر کاسمان

مهد زمین سپرد به دارای نوجوان

ای چرخ خوش بگرد که خوش بی‌درنگ گشت

دوران به کام شاه جوان بخت کامران

ای دور پای بر سر اندوه زن که زد

[...]

محتشم کاشانی
 

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۵۹ - در مدح سلطان حسن فرماید

 

آیت اقبال شد رایت سلطان حسن

حمد خداوند را اذهب عناالحزن

آن که نسیم از درش گر گذرد بر قبور

مردهٔ صد ساله را روح در آید به تن

آن که غضب رایتش گر فتد از حلم دور

[...]

محتشم کاشانی
 

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۶۰ - در مدح والی گیلان جمشید زمان گفته

 

باز شد چشم جهان ای بخت خواب آلودهان

صبح دولت می‌دمد برخیز زین خواب گران

بالش زیر سرت کان مانده از اصحاب کهف

مالشی ده چشم غفلت را و سر بردار از آن

اسب چوبین پای امیدت که نقش عرصه بود

[...]

محتشم کاشانی
 

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۶۱ - ایضا من بدایع افکاره فی مدح اعتمادالدوله میرزا لطف الله

 

دمید صبحی و از پرتو دمیدن آن

به ذره‌ای نظر افکند آفتاب جهان

چه صبح چهره نمایندهٔ هزار امید

که مشکل است بیانش به صدهزار زبان

چه آفتاب بلند اختر سپهر جلال

[...]

محتشم کاشانی
 

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۶۲ - فی مدح امیر اعظم یوسف بیک بن محمدخان ترکمان

 

کاشان که مصر روی زمین است در جهان

می‌خواست در ولای چنین یوسفی چنان

یعنی چراغ چشم امیر بزرگوار

مهر زمین فروغ ده ماه آسمان

یعنی گزیدهٔ نایب نواب نامدار

[...]

محتشم کاشانی
 

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۶۳ - در مدح سلطان‌الاعظم الاعدل ابوالمظفر شاه عباس الموسوی الصفوی گفته

 

شد عراق آباد روزی کز خراسان شد روان

دوش بر دوش ظفر رایات شاه نوجوان

پاسبان ملت و دین قهرمان ماء و طین

آسمان عز و تمکین پادشاه انس و جان

صورت لطف خدا کهف‌الوری نورالهدی

[...]

محتشم کاشانی
 

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۶۴ - فی مدح ولده ولیجان سلطان ترکمان گفته

 

چو دی نسیم سحر خورد بر مشام جهان

صبا رسید و رسانید بوی روضهٔ جان

فتاد زمزمه ذوقناک در افواه

که یافت لذت از آن صدهزار کام و زبان

ز دشت خاست غباری که فیض نور از وی

[...]

محتشم کاشانی
 

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۶۵ - فی مدح دستورالاعظم ابوالمید میرزا جابری طاب ثراه

 

باد مسعود و همایون خلعت شاه جهان

بر وزیر جم سریر کامکار کامران

آصف اعظم مهین دستور خاقان عجم

مرکز عالم گزین معیار پرگار جهان

میرزا سلمان سلیمان زمان فخر زمین

[...]

محتشم کاشانی
 

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۶۶ - فی مدح سلطان محمد صفوی

 

رسید باز به گوش زمان نوید امان

ز استقامت شاهنشه زمین و زمان

جمیلهٔ شاهد امینت آمد از در صبح

بهم نشینی دارای پادشاه نشان

نگشت کشتی دریای کین سبک حرکت

[...]

محتشم کاشانی
 

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۶۷ - فی مدح سلطان‌العادل حمزه میرزا

 

شکر خدا که پایهٔ دولت ز آسمان

بگذشت و سر کشید به ایوان لامکان

شکر دگر که کوفت فرو نوبت ظفر

دست قدر بیاری خلاق انس و جان

شکر دگر که شیر خدا شاه ذوالفقار

[...]

محتشم کاشانی
 

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۶۸ - وله ایضا

 

به که درین گفته معجز بیان

درج بود نام خدای جهان

شکر که قیوم کریم احد

جانده پوزش طلب و جانستان

پایهٔ ده عقده ز گیتی گشای

[...]

محتشم کاشانی
 

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۶۹ - در مدح شاه اسمعیل بن شاه طهماسب صفوی

 

مژده‌ای اهل زمین که اقبال بر هفت آسمان

کوس دولت زد به نام خسرو صاحبقران

زد سپهر پیر در دارالعیار سلطنت

سکهٔ شاهی به نام پادشاه نوجوان

خواند بر بالای نه منبر خطیب روزگار

[...]

محتشم کاشانی
 

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۷۰ - وله ایضا فی مدح اخوته محمد ممن سلطان ترکمان

 

به عنوان عیادت ساخت مقدار مرا افزون

فلک مقدار ذی عزت عزیز حضرت بی‌چون

محمد مؤمن آن فخر سلاطین کز وجود او

زهی در چشم دقت اشرف است و ارفع از گردون

نهد مساح و هم اندر قیاس ساحت قدرش

[...]

محتشم کاشانی
 

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۷۱ - در مدح شاهزاده شهید سلطان حمزه صفوی

 

مژده عالم را که دهر از امر رب‌العالمین

بهر شاه نوجوان رخش خلافت کرد زین

خاتم شاهنشهی را بهر آن گیتی پناه

کنده حکاک قضا الملک منی بر نگین

امر عالی را به امر عالی او عنقریب

[...]

محتشم کاشانی
 
 
۱
۲۷۶
۲۷۷
۲۷۸
۲۷۹
۲۸۰
۳۷۳