گنجور

ابن یمین » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۴ - وله ایضاً مخمس

 

در عشق تو ای صنم چنانم

کز هستی خویش در گمانم

هر چند که زار و ناتوانم

گر دست دهد هزار جانم

در پای مبارکت فشانم

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۶ - ایضاً له مخمس در مدح علاءالدین محمد

 

در حضرت با نصرت مخدوم حقیقی

مستجمع انواع هنر بحر فضایل

دستور فلک رتبه علاء دول و دین

آنکس که بود درگه او کهف افاضل

زمین بوس من عرضه دار ایصبا

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ١١ - مخمس

 

تا چند عمر خود بجوانان بسر کنیم

من بعد ما ز عشق مجازی حذر کنیم

در سینه هر چه هست ز غیرش بدر کنیم

ایدل بیا ز دنیی و عقبی گذر کنیم

با یاد دوست از همه قطع نظر کنیم

[...]

ابن یمین
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » ترکیبات » شمارهٔ ۵ - مخمس فی مدح ملک الاعظم خسرو السواحل نظام الدولة و الدین کیقباد الهرموزی طاب ثراه

 

بر آمد آن مه خورشید منظر از درگاه

گشوده بند بغلطاق و کژ نهاده کلاه

بمژده گفت که امروز بر کرانه ی راه

مرا مبشر اقبال بامداد پگاه

نوید عاطفت آورد از آستانه شاه

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » تضمین » شمارهٔ ۱

 

بی طلب در نظر ‌نیاید یار

بی طرب برگ گل نماید خار

هست مقصود ما ازین گفتار

طلب ای عاشقان خوش رفتار

طرب ای نیکوان شیرین کار

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » سایر » مخمس

 

دوش بر طرف چمن زمزمهٔ فاخته بود

قمری از پرده ی عشاق نوا ساخته بود

راستی سرو خرامان علم افراخته بود

بلبل دلشده آواز در انداخته بود

که سراپرده ی گل باز بصحرا زده اند

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » مخمسات » شمارهٔ ۱

 

از مرغ سحر ناله ی شبگیر برآمد

وز طرف چمن زمزمه ی زیر برآمد

ای آنک ز ماهت خط چون قیر برآمد

چون جزع تو از حقه ی تقدیر برآمد

بس ناله که از جادوی کشمیر برآمد

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » مخمسات » شمارهٔ ۲

 

چون حریفان صبوحی بچمن روی نهند

چشم بر برگ گل و گله ی خود روی نهند

زاهدان خرقه و سجاده بیکسوی نهند

گوش بر زمزمه ی بلبل خوشگوی نهند

تو بجز سایه سرو و طرف جوی مجوی

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » ترکیبات » شمارهٔ ۶ - مخمس

 

الروض قد تبسم و الغیم قد بکا ‌‌

و الصبح قد تبلّج والدیک قد حکی

تا کی چو چنگ ناله کنم چون قدح بکا

اکنون که گل به طرف چمن برد متکا

ای سرو گلعذار بده جام عبهری

[...]

خواجوی کرمانی
 

نسیمی » دیوان اشعار فارسی » اضافات » شمارهٔ ۳ - مخمس ترکیب

 

ای مطلع خوبی رخ چون ماه تمامت

برخاسته غوغای قیامت ز قیامت

در دور رخت تا نبود هیچ ندامت

ماییم و غم عشق و سر کوی ملامت

گم کرده ز بی خویشتنی راه سلامت

[...]

نسیمی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » اشعار ترکیبی » شمارهٔ ۷ - مخمس

 

پری بحسن رخ گلعذار ما نرسد

ملک بخلق خوش غمگسار ما نرسد

وفای کس بوفای نگار ما نرسد

بحسن و خلق و وفا کس بیار ما نرسد

تو را در این سخن انکار کار ما نرسد

[...]

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » اشعار ترکیبی » شمارهٔ ۸ - مخمس

 

ز دست ناله سگ او بقصد جان من است

یقین که ناله من دشمن نهان من است

معاشران همه رادست بر دهان من است

زبسکه گوش جهانی پر از فغان من است

بشهر بر سر هوی کوی داستان من است

[...]

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » اشعار ترکیبی » شمارهٔ ۹ - مخمس

 

این همه خشم تو ای عاشقکش بی باک چیست

دل ز خشمت خاک شد این زهر بی تریاک چیست

جر دل غیر از نگاه دیده بی باک چیست

دیده را گر با تو کار افتاد دل غمناک چیست

مرغ عاشق میشود پیراهن گل چاک چیست

[...]

اهلی شیرازی
 

هلالی جغتایی » مخمس بر غزل سعدی

 

ای گل، همه وقت این گل رخسار نماند

وقتی رسد آخر که به جز خار نماند

تاراج خزان آید و گلزار نماند

این تازگی حسن تو بسیار نماند

دایم گل رخسار تو بر بار نماند

[...]

هلالی جغتایی
 

شیخ بهایی » دیوان اشعار » مخمس

 

تا کی به تمنای وصال تو یگانه

اشکم شود از هر مژه چون سیل روانه

خواهد به سر آید، شب هجران تو یا نه؟

ای تیر غمت را دل عشاق نشانه

جمعی به تو مشغول و تو غایب ز میانه

[...]

شیخ بهایی
 

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » اضافات » در پند و موعظه

 

چشم روشن، از دل خونابه بارت داده‌اند

سرمه، از تاریک شب‌های تارت داده‌اند

صورتی، لبریز عکس حسن یارت داده‌اند

از سر زانوی خود، آیینه‌دارت داده‌اند

بنگر این آیینه از بهر چه کارت داده‌اند؟!

[...]

واعظ قزوینی
 

سحاب اصفهانی » دیوان اشعار » مخمس

 

ای وصف جمال تو به از جمله حکایات

عشق تو به ویرانه ی دل گنج سعادات

از بس که به جان آمده‌ام بی‌رخ زیبات

پایان شب هجر تو خواهم پی حاجات

هر گه که بر آرم به فلک دست مناجات

[...]

سحاب اصفهانی
 

خالد نقشبندی » مخمسات » شماره ۱

 

ای وصل تو اعظم امانی

سرمایه و عیش و کامرانی

گر بی تو به عمر جاودانی

یک لحظه زیم به شادمانی

یارب نخورم بر از جوانی

[...]

خالد نقشبندی
 

خالد نقشبندی » مخمسات » شماره ۲

 

بجز تو خاطر این بوالهوس نمی گیرد

به گوش خفته صدای جرس نمی گیرد

سوای شهد انیسی مگس نمی گیرد

دلم به غیر تو الفت به کس نمی گیرد

چو بلبلی است که جا در قفس نمی گیرد

[...]

خالد نقشبندی
 

خالد نقشبندی » مخمسات » شماره ۳ (مخمس بر غزل مولانا جامی)

 

گرچه در صورت ذرات جهان جلوه گری

گاه در حور نماینده و گه در بشری

لیک چون ذات تو از زنگ حدوث است بری

نه بشر خوانمت ای دوست نه حور و نه پری

این همه بر تو حجاب است، تو چیز دگری

[...]

خالد نقشبندی
 
 
۱
۲
۳