ای وصف جمال تو به از جمله حکایات
عشق تو به ویرانه ی دل گنج سعادات
از بس که به جان آمدهام بیرخ زیبات
پایان شب هجر تو خواهم پی حاجات
هر گه که بر آرم به فلک دست مناجات
ای آنکه بود جام پر از باده ی نابت
با مدعیان می نگرم مست و خرابت
هر گه که پیامی دهم این است جوابت
کآیم زره لطف شب هجر به خوابت
در دیده ی من خواب شب هجر تو هیهات
ای رایحه ی زلف تو چون باد بهاری
خط تو کند خون به دل مشک تتاری
از شرم لبت لعل به معدن متواری
هم جان دهد و هم بستاند لبت آری
از معجزه عیسی بودت بیش کرامات
ای خط به رخت همچو کلف بر مه تابان
از باغ تو گر سر زد خاری دو سه چندان
غم نیست که بی خارو خسی نیست گلستان
خط سرزده ز آن رخ ولی از طره و مژگان
پیدا بود از حسن تو آثار و علامات
خوبان که مرا رهزن دل آفت دینند
دایم پی آزار دل و جان به کمینند
این قوم زبس با من دلخسته چنینند
از سیل سرشکم به فغان اهل زمینند
وز شعله آهم به حذر اهل سماوات
فردا که بر آرند مرا مست به محشر
گیرد مگر الطاف ویم دست به محشر
زنهار مپندار که اورست به محشر
فرقی که میان من و او هست به محشر
من منفعل از معصیتم شیخ زطاعات
می با تو خورد مدعی و خون جگر من
مانم چه امید به کوی تو دگر من؟
بستم ز سر کوی نو دی بار سفر من
بیگانه چنان معتبر امروز که بر من
سهل است که جوید به سگان تو مباهات
از بسکه غم عشق تو در دل بفزودم
گوی از همه عشاق به عشقت بربودم
بسیار نکویان جهان را بستودم
هر جای که از مصحف خوبی بگشودم
در شان تو دیدم شده نازل همه آیات
ای نخل تمنای من از وصل تو پر بار
هرگز نتوانم که ببندم زدرت بار
یکبار به بزمت اگرم بخت دهد بار
از پای زنم تا به سرت بوسه به یک بار
سالک نتواند که کند طی مقامات
تا زنده ام از کوی تو مهجور نگردم
پیرا من غلمان و بر حور نگردم
هر جا روم از کوی تو مستور نگردم
دانسته مدام از بر تو دور نگردم
آن نیست که چندان نکنم درک کنایات
روزی دو سه رفتم به پی حرمت زاهد
کردیم چو (سحاب) از دل و جان خدمت زاهد
دلگیر شدم عاقبت از الفت زاهد
اکنون که پشیمان شده از صحبت زاهد
شاید که زمن بگذری، ای پیر خرابات
ی وصل تو جان پرورو هجران تو جانکاه
تا کی زجفای تو رسانم به فلک آه؟
اکنون که نداری خبر از آه سحرگاه
ای مه ببرم شکوه ی جورت به شهنشاه
شاهی که بود درگه او قبله ی حاجات
آن کز سخطش ترک فلک زهره کند چاک
احصای جلالش نبود در خور ادراک
شیر فلکش صید ضعیفی است به فتراک
سلطان جهان فتحععلی شاه که افلاک
از بندگی حضرت او جسته مباهات
یا رب به درش قامت افلاک نگون باد
از کوه وقارش به دل خاره سکون باد
از نه فلک و شش جهتش ملک فزون باد
ذاتش زحوادث ابدالدهر مصون باد
از معدلتش دهر مصون از همه آفات
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به زیبایی و جذابیت معشوق و عشق شاعر اشاره میکند. شاعر از درد و رنج فراق معشوق صحبت میکند و آرزوی وصل او را دارد. او احساسات عمیق خود را نسبت به معشوق بیان میکند و میگوید که هیچ چیز نمیتواند او را از یاد معشوق دور کند. شاعر همچنین به زهد و دوری از دنیا و کمبود محبت در دل اشاره میکند و در نهایت به درگاه شاهی که مظهر قدرت و عظمت است، دعا میکند. این شعر به نوعی از عشق، غم، و جستجوی وصال سخن میگوید.
هوش مصنوعی: جمال تو وصفی دارد که برتر از تمام داستانهای عشق است و در ویرانهی دل، احساس خوشبختی را به ارمغان میآورد.
هوش مصنوعی: از شدت دلتنگی و زجر دوری از روی زیبایت، در پایان شب بیقراریام به درگاهت دعا و خواستههایم را طلب میکنم.
هوش مصنوعی: هر زمانی که دستان خود را به سوی آسمان برای دعا بالا میبرم،
هوش مصنوعی: ای کسی که جام پر از شراب نابت را در دست داری، من با کسانی که ادعای میکنند به میگساری و مستی نگاه میکنم و به خرابی و نابودی آنها مینگرم.
هوش مصنوعی: هر بار که پیامی برایت میفرستم، جوابت این است که آغوش مهربانیام را در شبهای دوری برای خوابیدن به تو میدهم.
هوش مصنوعی: در چشمان من، خواب شب جدایی تو هرگز فراموش نمیشود.
هوش مصنوعی: عطر زلفت مانند نسیم بهار دل را از شوق پر میکند و خطی که بر چهرهات نقش بسته، همچون رنگ سرخ خون، تأثیری عمیق بر دل میگذارد.
هوش مصنوعی: از خجالت لبهای تو، لعل گرانبها هم پنهان میشود. لبهای تو هم جان را میستاند و هم زندگیبخش است.
هوش مصنوعی: تو از معجزه عیسی هم فراتر هستی و کارهای شگفتانگیزی از خود نشان میدهی.
هوش مصنوعی: ای نقش خط تو بر چهرهات مانند کلفی که بر ماه تابان افتاده، اگر از باغ تو خارهایی به سر زده باشد، ارزش آن چندان نیست.
هوش مصنوعی: در اینجا بیان شده که گرچه سرای گلستان سرشار از زیبایی و رونق است، اما نبود غم و اندوه در آن به خاطر ظرافت و جذابیت خاصی است که از چهره و موی معشوق به آن فضا افزوده شده است. به عبارت دیگر، زیبایی معشوق میتواند فضایی شاداب و سرزنده ایجاد کند و بر غم و اندوه حاکم بر زندگی غلبه کند.
هوش مصنوعی: از زیبایی تو نشانهها و آثار آشکار بود.
هوش مصنوعی: زیباییها و خوبان همواره به دل من آسیب میزنند و در جستوجوی آزار دادن روح و جانم هستند.
هوش مصنوعی: این مردم به خاطر دلشکستگیهای من، به شدت ناراحتاند و از شدت غم به فریاد آمدهاند.
هوش مصنوعی: از دودی که از آه من برخاسته، اهل آسمانها باید بپرهیزند.
هوش مصنوعی: فردا که مرا به روز حساب بیاورند، آیا لطف و رحمت او به من کمک خواهد کرد تا در آن روز سخت نجات یابم؟
هوش مصنوعی: مراقب باش که فکر نکنی او در روز قیامت از من جداست، چرا که بین من و او در آن روز هیچ تفاوتی وجود ندارد.
هوش مصنوعی: به خاطر گناهانم در برابر خدای بزرگ احساس ضعف و ناتوانی میکنم، در حالی که از عبادات و کارهای خوب دیگران نیز درس میگیرم و الهام میگیرم.
هوش مصنوعی: من با تو معشوقهام، اما دشمنی که درست مثل یک درد شدید در دل من است، مینوشد. دیگر هیچ امیدی به اینکه به سراغ تو بیفتم در دل من باقی نمانده است.
هوش مصنوعی: امروز احساس میکنم که برای آغاز سفرم به دل زندگی، دیگر به خاطر گذشته و آشنایان و جاهایی که میشناختم، وابسته نیستم و میتوانم به راحتی از آنها جدا شوم.
هوش مصنوعی: به راحتی میتوان به کسانی که افتخار میکنند به سگها، نگاهی انداخت.
هوش مصنوعی: به خاطر اینکه عشق تو در دلم به شدت افزایش یافته، احساس میکنم از همه عاشقان به خاطر عشق تو پیشی گرفتم.
هوش مصنوعی: من در هر جا که به کتاب زیباییها مراجعه کردم، ستایشهای زیادی از افراد نیکوکار و نیکوخصال گفتم.
هوش مصنوعی: به خاطر تو، همه کلمات و نشانهها نازل شدهاند و به بیان ویژگیهای تو پرداختهاند.
هوش مصنوعی: ای نخل مورد علاقهام، نمیتوانم از عشق تو دست بکشم و هرگز به دوری تو عادت نخواهم کرد.
هوش مصنوعی: اگر یک بار سر خوشی نصیبم شود، به سرعت از پای تو بلند میشوم و یک بوسه به سرت میزنم.
هوش مصنوعی: مسافر نمیتواند به پیشرفت در مراحل معنوی نائل شود.
هوش مصنوعی: تا زمانی که زندهام، دلتنگ تو نخواهم شد و از عشق تو دور نخواهم افتاد. هرگز به زیباییهای دیگران توجه نخواهم کرد و دل از تو نخواهم برید.
هوش مصنوعی: هر جا که بروم، نمیتوانم از یاد تو دور بمانم و همیشه دلم برای تو تنگ است.
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که من به خوبی میتوانم معانی پنهان و کنایات را درک کنم و نیازی به تلاش زیاد برای این کار ندارم.
هوش مصنوعی: روزی چند بار به خاطر حرمت زاهد به او رجوع کردم و مانند ابر، با دل و جان به او خدمت کردم.
هوش مصنوعی: در نهایت از محبت و نزدیکی با زاهد ناراحت و دلگیر شدم، اکنون که او از گفتگو و همصحبتی با من پشیمان شده است.
هوش مصنوعی: شاید روزی از من بگذری، ای انسان باتجربه در دنیا.
هوش مصنوعی: من به خاطر وصالت به زندگی ادامه میدهم، اما جدایی تو برایم بسیار دردناک است. نمیدانم تا کی باید عذاب دوری تو را به آسمان برسانم و آه بکشم؟
هوش مصنوعی: اکنون که تو از درد و ناله صبحگاهی من خبر نداری، ای ماه، میخواهم ناله و شکایت خود را به شاه برسانم.
هوش مصنوعی: هر شاهی که درگاهش مرکز درخواستها و نیازها باشد، به معنی آن است که او مکانی است برای برآورده شدن آروزها و خواستهها.
هوش مصنوعی: کسی که غضبش باعث میشود که فلک زهره شکافته شود، عظمت و جلال او به قدری است که قابل درک نیست.
هوش مصنوعی: شیر آسمان شکار ضعفی است در دام پادشاه جهان فتحعلی شاه.
هوش مصنوعی: از خدمت به حضرت حق آزاد شده و به خودستایی رو آورده است.
هوش مصنوعی: ای خدا، ای کاش قامت آسمانها زیر بار سنگینی این کوه با وقار خم شود و دل من از این سنگینی آرامش یابد.
هوش مصنوعی: از نه آسمان و شش جهت، سلطنتش افزون باشد. ای کاش وجودش از حوادث و تغییرات زمان همیشه در امان بماند.
هوش مصنوعی: زمانه به خاطر تعادلش از همه خطرات ایمن است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.