بجز تو خاطر این بوالهوس نمی گیرد
به گوش خفته صدای جرس نمی گیرد
سوای شهد انیسی مگس نمی گیرد
دلم به غیر تو الفت به کس نمی گیرد
چو بلبلی است که جا در قفس نمی گیرد
چو عشق مغز بود عقل پوست نتوان کرد
به پند زاهد فردوس دوست نتوان کرد
به قول مدعی ار صد نکوست نتوان کرد
به حرف زشت کسان ترک دوست نتوان کرد
کسی به دل به کسی داد پس نمی گیرد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر عواطف عمیق و وابستگی عاطفی شاعر به محبوبش است. شاعر میگوید که هیچ چیز جز محبوبش توجهش را جلب نمیکند و برای او تنها عشق و دوست داشتن او اهمیت دارد. او به تشبیهات مختلف اشاره میکند، مانند بلبلی که در قفس نمیماند و عشق را به مغز تشبیه میکند که غیر از آن هیچ چیزی ارزش ندارد. در نهایت، شاعر بیان میکند که هیچ چیز نمیتواند محبت و دوستی را جایگزین کند و دل او تنها به محبوبش تعلق دارد.
هوش مصنوعی: جز تو هیچ چیزی نمیتواند این دل بیتاب را آرام کند و در سکوت شب صدای زنگ کاروانسرا به گوش نمیرسد.
هوش مصنوعی: غیر از شیرینی حضورت، هیچ چیز دیگری نمیتواند دل من را مجذوب کند و به غیر از تو، هیچ دوستی برایم ارزش ندارد.
هوش مصنوعی: مانند بلبلی است که در قفس نمیتواند زندگی کند و همیشه در جستجوی آزادی است.
هوش مصنوعی: عشق مانند مغز است و عقل مثل پوست؛ یعنی عمق و حقیقت عشق درونی و باطنی است، اما عقل فقط سطحی و ظاهری به مسائل نگاه میکند. نمیتوان با نصیحت و پندهای یک زاهد، به لذتهای حقیقی و احوال بهشتی عشق دست یافت.
هوش مصنوعی: اگرچه ممکن است کسی به زیبایی و خوبی سخن بگوید، اما نمیتوان به خاطر برخی کلمات زشت و نامناسب، دوستی را ترک کرد.
هوش مصنوعی: وقتی کسی عشق و احساسش را به دیگری هدیه میدهد، دیگر نمیتواند آن را پس بگیرد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چهار چیز مر آزاده را زغم بخرد:
تن درست و خوی نیک و نام نیک و خرد
هر آن که ایزدش این هر چهار روزی کرد
سزد که شاد زید جاودان و غم نخورد
منم که دل نکنم ساعتی ز مهر تو سرد
ز یاد تو نبوم فرد اگر بوم ز تو فرد
اگر زمانه ندارد ترا مساعد من
زمانهرا و تو را کی توان مساعد کرد
جز آنکه قبله کنم صورت خیال ترا
[...]
به عافیت بنشین زیر چرخ گرداگرد
که کنج عافیتی به بود زبردابرد
به هرزه کاری عمرت به آخر آوردی
ز جهل تا کی خواهی خدای را آزرد
بسا کسا که ز ایام آبروئی داشت
[...]
سپید کار سیه دل سپهر سبز نمای
کبود سینه و سرخ اشک و زرد رویم کرد
بماند رنگش چون داغ گاز ران بر من
مگر مرا ز خم رنگرز برون آورد
جمال دین سر احرار روزگار حسن
ایا به جنب بزرگیت صحن عالم خرد
تویی که منشی فرمان تو به دست نفاذ
حروف حادثه از روی آسمان بسترد
هر آن شمار که خصم تو از جهان برداشت
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.