گنجور

رهی معیری » چند قطعه » قطعهٔ ۵۳ - جمال‌پرست

 

نه من پرستش روی نکو نمایم و بس

کسی که روی نکو را نمی‌پرستد کیست؟

به عشق کوش، اگر حاصل از جهان طلبی

که زندگانی بی‌عشق، زندگانی نیست

رهی معیری
 

رهی معیری » ترانه‌ها و نغمه‌ها » شمارهٔ ۱ - رسوای دل

 

هم چو نی می نالم از سودای دل

آتشی در سینه دارم جای دل

من که با هر داغ پیدا ساختم

سوختم، سوختم از داغ ناپیدای دل

دل اگر از من گریزد وای من، وای من، وای من

[...]

رهی معیری
 

رهی معیری » ترانه‌ها و نغمه‌ها » شمارهٔ ۲ - یاری عاشق

 

بخت نافرجام اگر با عاشقان، با عاشقان یاری کند

یار عاشق سوز ما «ترک دلارایی کند»

چاره ساز اهل دل باشد می اندیشه سوز

کو قدح، کو قدح فارغم از رنج از رنج هشیاری کند

دام صیاد از چمن دلخواه تر باشد مرا، دلخواه تر باشد مرا

[...]

رهی معیری
 

رهی معیری » ترانه‌ها و نغمه‌ها » شمارهٔ ۳ - دامن عاشق

 

تا دامن از من کشیدی

ای سرو سیمین تن من

هر شب ز خونابه دل

پرگل بود دامن من

بنشین چو گل در کنارم

[...]

رهی معیری
 

رهی معیری » ترانه‌ها و نغمه‌ها » شمارهٔ ۴ - تو را خواهم

 

نه راحت از فلک جویم

نه دولت از خدا خواهم

وگر پرسی چه می خواهی

تو را خواهم تو را خواهم

نمی خواهم که با سردی

[...]

رهی معیری
 

رهی معیری » ترانه‌ها و نغمه‌ها » شمارهٔ ۵ - رسم یاری

 

نداند نداند نداند رسم یاری بی وفا یاری (که من دارم که من دارم)

به آزار دلم کوشد دلازاری (که من دارم که من دارم)

وگر دل را به صد خواری رهانم از گرفتاری

دلازاری دگر جوید دلازاری که من دارم

گهی خاری کشم از پا، گهی دستی زنم بر سر، دستی زنم بر سر

[...]

رهی معیری
 

رهی معیری » ترانه‌ها و نغمه‌ها » شمارهٔ ۶ - گلبرگ

 

ز خون رنگین بود چون لاله دامانی که من دارم

بود صدپاره همچون گل گریبانی که من دارم

مپرس ای هم‌نشین احوال زار من که چون زلفش، که چون زلفش

پریشان گردی از حال پریشانی که من دارم، که من دارم

ندارد صبح روشن روی خندانی که او دارد، که او دارد

[...]

رهی معیری
 

رهی معیری » ترانه‌ها و نغمه‌ها » شمارهٔ ۷ - ندامت عاشق

 

دل زودباورم را به کرشمه ای ربودی

چو نیاز ما فزون شد تو نیاز خود فزودی

بهم الفتی گرفتیم ولی رمیدی از ما

من و دل همان که بودیم و تو آن نه ای که بودی

من از آن کشم ندامت که تو را نیازمودم

[...]

رهی معیری
 

رهی معیری » ترانه‌ها و نغمه‌ها » شمارهٔ ۸ - بوی عاشق

 

در پیش بی دردان چرا فریاد بی حاصل کنم

گر شکوه ای دارم ز دل با یار صاحبدل کنم

از گل شنیدم بوی او

مستانه رفتم سوی او

تا چون غبار کوی او

[...]

رهی معیری
 

رهی معیری » ترانه‌ها و نغمه‌ها » شمارهٔ ۹ - آتش جان

 

چون زلف توام جانا

در عین پریشانی

چون باد سحرگاهم

در بی سر و سامانی

من خاکم و من گردم

[...]

رهی معیری
 

رهی معیری » ترانه‌ها و نغمه‌ها » شمارهٔ ۱۰ - شکوه عاشق

 

گه شکایت از گلی، گه شکوه از خاری کنم

من نه آن رندم که غیر، غیر از عاشقی، کاری کنم کاری کنم کاری کنم کاری کنم

هر زمان بی روی ماهی، همدم آهی شوم

هر نفس، هر نفس، با یاد یاری، با یاد یاری ناله زاری کنم زاری کنم

حلقه های حلقه های موج بینم نقش گیسویی کشم

[...]

رهی معیری
 

رهی معیری » ترانه‌ها و نغمه‌ها » شمارهٔ ۱۱ - مستانه

 

ساقی بیا کز عقل و دین بیگانه‌ام بیگانه

وز نرگسِ مستانه‌ای دیوانه‌ام دیوانه

او سرو و من در پای او

چون لاله‌ام خونین دل

او شمع و من در عشق

[...]

رهی معیری
 

رهی معیری » ترانه‌ها و نغمه‌ها » شمارهٔ ۱۲ - شب من

 

بشب نخفته چشم کس ز ناله زارم

که تا سحر چو مرغ شب فغان بود کارم

ستاره در حیرت ز چشم بیدارم

که بی رخ یارم

ز دیده تا سپیده دم ستاره میبارم ستاره میبارم

[...]

رهی معیری
 

رهی معیری » ترانه‌ها و نغمه‌ها » شمارهٔ ۱۳ - سیرم از زندگانی (ابوعطا)

 

سیرم از زندگانی

در بهار جوانی

زان که بی او ندارم

طاقت زندگانی

ای که منعم نمایی، از پریشانی دل

[...]

رهی معیری
 

رهی معیری » ترانه‌ها و نغمه‌ها » شمارهٔ ۱۴ - مرغ حق

 

مرغ حق خواند هر دم، در دل شب ای ماه، کز شب عاشق آه

چشم جهان خفته، عاشق خون گرید

کی داند هر دل کو را، سوز محبت نیست، اشک محبت نیست

گریه ز دل خیزد، بی دل چون گرید؟

شب تاری به بیداری، مرغ شب آهنگم

[...]

رهی معیری
 

رهی معیری » ترانه‌ها و نغمه‌ها » شمارهٔ ۱۵ - دیدی ای مه (دشتی)

 

دیدی ای مه که ناگه رمیدی و رفتی

پیوند الفت بریدی و رفتی

هرچه خواری به یاری کشیدم و دیدم

دامن ز دستم کشیدی و رفتی

بس ناله ها کردم به امیدی که رحم آری به فریاد من ای گل

[...]

رهی معیری
 

رهی معیری » ترانه‌ها و نغمه‌ها » شمارهٔ ۱۶ - یار رمیده

 

ز ما ای گل چه دیدی؟

که دامن در کشیدی

جفا کردی، بخشیدم

وفا کردم، رنجیدی

عتاب تو، بشنیدم

[...]

رهی معیری
 

رهی معیری » ترانه‌ها و نغمه‌ها » شمارهٔ ۱۷ - حاصل عشق

 

دارم شب و روز، از عشق ماهی

در دیده و دل، اشکی و آهی

دور از آن دو چشم سیه،کرده فلک قسمت من روز سیاهی

ای دل از بلای غم عشق بتان غیر سیه روزی چه خواهی

چن شوم رو به رویش

[...]

رهی معیری
 

رهی معیری » ترانه‌ها و نغمه‌ها » شمارهٔ ۱۸ - آذربایجان

 

آرزوی ما تویی تو

قبلهٔ دل‌ها تویی تو

جان بی‌تو آرامی ندارد

کآرامِ جانِ ما تویی تو

عاشقم ای مه به رویت

[...]

رهی معیری
 

رهی معیری » ترانه‌ها و نغمه‌ها » شمارهٔ ۱۹ - اشک و آه

 

دارم غم جانکاهی، شب های سیاهی، دور از رخ ماهی

نه یار و نه همراهی، جز قطره اشکی، جز شعله آهی

با سوز محبت چه کند دل چه کند دل

با آتش حسرت چه کند دل چه کند دل

می سوزم و می نالم با حال تباهی

[...]

رهی معیری
 
 
۱
۶۵۰۹
۶۵۱۰
۶۵۱۱
۶۵۱۲
۶۵۱۳