گنجور

 
رهی معیری

آرزوی ما تویی تو

قبلهٔ دل‌ها تویی تو

جان بی‌تو آرامی ندارد

کآرامِ جانِ ما تویی تو

عاشقم ای مه به رویت

سرخوشم ای گل به بویت

مجنون‌تر از مجنون منم من

زیباتر از لیلی تویی تو

می ده به یاران کهن

ای ماه من

می ده که عمر دشمنان طی شد

دور نشاط و نوبتِ می شد

شب سحر شد

مهر از افق جلوه‌گر شد

آه دل درویشان

سوزنده چون آذر شد

مطرب به شهناز، شوری عیان کن، آهنگ آذربایجان کن

بر خاک تبریز، اشکی فرو ریز، از فتنهٔ گردون فغان کن

برگو که عشقت آذر به جان‌ها زد

وین شعله آتش بر خانمان‌ها زد

منزلگه شیران تویی

جان و سر ایران تویی

فرخنده باد ایام تو

کز نام تو

آشفته خاطر دشمن دون شد

می در گلوی مدعی خون شد