گنجور

 
رهی معیری

بخت نافرجام اگر با عاشقان، با عاشقان یاری کند

یار عاشق سوز ما «ترک دلارایی کند»

چاره ساز اهل دل باشد می اندیشه سوز

کو قدح، کو قدح فارغم از رنج از رنج هشیاری کند

دام صیاد از چمن دلخواه تر باشد مرا، دلخواه تر باشد مرا

من نه آن مرغم، من نه آن مرغم که فریاد از گرفتاری کند

عشق روزافزون من، از بی وفایی های اوست

می گریزم، می گریزم گر بمن روزی وفاداری کند

گوهر گنجینه عشقم از روشن دلی

بین خوبان کیست تا ما را خریداری کند

 
 
 
ربات تلگرامی عود
اهلی شیرازی

صید یوسف صورتان دل از ره معنی کند

گرگ بیمعنی چه سگ باشد که این دعوی کند

آنچه بیند دیده مجنون نبیند چشم غیر

گرچه چشم ظالمی نظاره لیلی کند

فیض جانبخشی به فضل و نکته دانی کی بود؟

[...]

وفایی شوشتری

همچو احمد سیر در قوسین و اوادنی کند

کنج زندان را «فسبحان الذی اسری» کند

قامت موزون او سروی زباغ «فاستقم»

تا ابد نشو و نما در سایه اش طوبی کند

هرکجا او را، مکان آنجاست رشک لامکان

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه