گنجور

 
رهی معیری

گه شکایت از گلی، گه شکوه از خاری کنم

من نه آن رندم که غیر، غیر از عاشقی، کاری کنم کاری کنم کاری کنم کاری کنم

هر زمان بی روی ماهی، همدم آهی شوم

هر نفس، هر نفس، با یاد یاری، با یاد یاری ناله زاری کنم زاری کنم

حلقه های حلقه های موج بینم نقش گیسویی کشم

خنده های صبح بینم، یاد رخساری کنم، یاد رخساری کنم

گر سر یاری، یاری بود بخت، بخت نگونسار مرا وای وای

عاشقی ها با سر، سر زلف نگونساری کنم وای وای

نیست با ما لاله و گل را سر الفت رهی، سر الفت رهی

می روم تا آشیان در سایه خاری کنم