گنجور

شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۱ - عهد قدیم

 

چه شد آن عهد قدیم و چه شد آن یار ندیم

خون کند خاطر من خاطره عهد قدیم

چه شدن آن طره پیوند دل و جان که دگر

دل بشکسته عاشق ننوازد به نسیم

آن دل بازتر از دست کریمم یارب

[...]

شهریار
 

شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۲ - حرم قدس

 

روی در کعبه این کاخ کبود آمده‌ایم

چون کواکب به طواف و به درود آمده‌ایم

در پناه علم سبز تو با چهره زرد

به تظلم ز بر چرخ کبود آمده‌ایم

تا که مشکین شود آفاق به انفاس نسیم

[...]

شهریار
 

شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۳ - ساز عبادی

 

تا کی چو باد سر بدوانی به وادی‌ام

ای کعبهٔ مراد ببین نامرادی‌ام

دلتنگ شامگاه و به چشم ستاره بار

گویی چراغ کوکبهٔ بامدادی‌ام

چون لاله‌ام ز شعلهٔ عشق تو یادگار

[...]

شهریار
 

شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۴ - غزال و غزل

 

امشب از دولت می دفع ملالی کردیم

این هم از عمر شبی بود که حالی کردیم

ما کجا و شب میخانه خدایا چه عجب

کز گرفتاری ایام مجالی کردیم

تیر از غمزه ساقی سپر از جام شراب

[...]

شهریار
 

شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۵ - من و ما

 

مهتاب و سرشکی به هم آمیخته بودیم

خوش رویهم آن شب من و مه ریخته بودیم

دور از لب شیرین تو چون شمع سیه روز

خوش آتش و آبی به هم آمیخته بودیم

با گریه خونین من و خنده مهتاب

[...]

شهریار
 

شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۶ - وحشی شکار

 

تا کی در انتظار گذاری به زاری‌ام

باز آی بعد از این همه چشم‌انتظاری‌ام

دیشب به یاد زلف تو در پرده‌های ساز

جان‌سوز بود شرح سیه‌روزگاری‌ام

بس شکوه کردم از دل ناسازگار خود

[...]

شهریار
 

شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۷ - ترانه جاودان

 

ای شاخ گل که در پی گلچین دوانی‌ام

این نیست مزد رنج من و باغبانی‌ام

پروردمت به ناز که بنشینمت به پای

ای گل چرا به خاک سیه می‌نشانی‌ام

دریاب دست من که به پیری رسی جوان

[...]

شهریار
 

شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۸ - جرس کاروان

 

از زندگانی‌ام گله دارد جوانی‌ام

شرمندهٔ جوانی از این زندگانی‌ام

دارم هوای صحبت یاران رفته را

یاری کن ای اجل که به یاران رسانی‌ام

پروای پنج روز جهان کی کنم که عشق

[...]

شهریار
 

شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۹ - باده وحدت

 

سر برآرید حریفان که سبویی بزنیم

خواب را رخت بپیچیم و به سویی بزنیم

باز در خم فلک باده وحدت صافی است

سر برآرید حریفان که سبویی بزنیم

ماهتابست و سکوت و ابدیت یا نیز

[...]

شهریار
 

شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۰ - خون سیاووش

 

هر سحر یاد کز آن زلف و بناگوش کنیم

روز خود با شب غم دست در آغوش کنیم

بلبلانیم که گر لب بگشائیم ای گل

همه آفاق در اوصاف تو مدهوش کنیم

شب هجران چو شود صبح و برآید خورشید

[...]

شهریار
 

شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۱ - غزل یا لغز

 

بلبل عشقم و از آن گل خندان گویم

سخن از آن گل خندان به سخندان گویم

غزل آموز غزالانم و با نای شبان

غزل خود به غزالان غزلخوان گویم

شعر من شرح پریشانی زلفی است شگفت

[...]

شهریار
 

شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۲ - شاعر افسانه

 

نیما غم دل گو که غریبانه بگرییم

سر پیش هم آریم و دو دیوانه بگرییم

من از دل این غار و تو از قله آن قاف

از دل بهم افتیم و به جانانه بگرییم

دودیست در این خانه که کوریم ز دیدن

[...]

شهریار
 

شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۳ - تو بمان و دگران

 

از تو بگذشتم و بگذاشتمت با دگران

رفتم از کوی تو لیکن عقب سرنگران

ما گذشتیم و گذشت آنچه تو با ما کردی

تو بمان و دگران وای به حال دگران

رفته چون مه به محاقم که نشانم ندهند

[...]

شهریار
 

شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۴ - یوسف گم گشته

 

یا رب آن یوسف گم گشته به من بازرسان

تا طربخانه کنی بیت حزن بازرسان

ای خدایی که به یعقوب رساندی یوسف

این زمان یوسف من نیز به من بازرسان

رونقی بی گل خندان به چمن بازنماند

[...]

شهریار
 

شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۵ - کنج ملال

 

خلوتی داریم و حالی با خیال خویشتن

گر گذاردمان فلک حالی به حال خویشتن

ما در این عالم که خود کنج ملالی بیش نیست

عالمی داریم در کنج ملال خویشتن

سایه دولت همه ارزانی نودولتان

[...]

شهریار
 

شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۶ - درس محبت

 

در بهاران سری از خاک برون آوردن

خنده ای کردن و از باد خزان افسردن

همه این است نصیبی که حیاتش نامی

پس دریغ ای گل رعنا غم دنیا خوردن

مشو از باغ شبابت بشکفتن مغرور

[...]

شهریار
 

شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۷ - چه خواهد بودن

 

آسمان گو ندهد کام چه خواهد بودن

یا حریفی نشود رام چه خواهد بودن

حاصل از کشمکش زندگی ای دل نامی است

گو نماند ز من این نام چه خواهد بودن

آفتابی بود این عمر ولی بر لب بام

[...]

شهریار
 

شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۸ - آیینهٔ شاهی

 

ای کعبه دری باز به روی دل ما کن

وی قبله دل و دیدهٔ ما قبله‌نما کن

از سینهٔ ما سوختگان آینه‌ای ساز

وانگاه یکی جلوه در آیینهٔ ما کن

با زیبق این اشک و به خاکستر این غم

[...]

شهریار
 

شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۹ - گدا پادشاه کن

 

ای طلعت تو خنده به خورشید و ماه کن

زلف تو روز روشن مردم سیاه کن

خال تو آتشی است دل آفتاب‌سوز

خط تو سایه‌ای است سیه روی ماه کن

یعقوب‌ها ز هجر تو بیت‌الحزن‌نشین

[...]

شهریار
 

شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۰ - سه تار من

 

نالد به حال زار من امشب سه تار من

این مایهٔ تسلی شب های تار من

ای دل ز دوستان وفادار روزگار

جز ساز من نبود کسی سازگار من

در گوشهٔ غمی که فراموش عالمی است

[...]

شهریار
 
 
۱
۶۴۹۳
۶۴۹۴
۶۴۹۵
۶۴۹۶
۶۴۹۷
۶۵۱۳