گنجور

 
شهریار

ای شاخ گل که در پی گلچین دوانی‌ام

این نیست مزد رنج من و باغبانی‌ام

پروردمت به ناز که بنشینمت به پای

ای گل چرا به خاک سیه می‌نشانی‌ام

دریاب دست من که به پیری رسی جوان

آخر به پیش پای تو گم شد جوانی‌ام

گر نیستم خزانه خزف هم نیم حبیب

باری مده ز دست به این رایگانی‌ام

تا گوشوار ناز گران کرد گوش تو

لب وا نشد به شکوه ز بی‌هم‌زبانی‌ام

ای یوسف عزیز که ثانی ندیدمت

بازآ که در فراق تو یعقوب ثانی‌ام

با صدهزار زخم زبان زنده‌ام هنوز

گردون گمان نداشت به این سخت‌جانی‌ام

یاری ز طبع خواستم اشکم چکید و گفت

یاری ز من بجوی که با این روانی‌ام

ای گل بیا و از چمن طبع شهریار

بشنو ترانهٔ غزل جاودانی‌ام

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
غزل شمارهٔ ۹۷ - ترانه جاودان به خوانش پری ساتکنی عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
ابن یمین

زینسان که دور مانده ز یاران جانی ام

مردن هزار بار به از زندگانی ام

ایچرخ بیوفا چه شود گر ز روی مهر

بار دکر بآن مه تابان رسانی ام

ای بخت اگر بخاک درش جادهی مرا

[...]

شهریار

از زندگانی‌ام گله دارد جوانی‌ام

شرمندهٔ جوانی از این زندگانی‌ام

دارم هوای صحبت یاران رفته را

یاری کن ای اجل که به یاران رسانی‌ام

پروای پنج روز جهان کی کنم که عشق

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه