گنجور

 
شهریار

هر سحر یاد کز آن زلف و بناگوش کنیم

روز خود با شب غم دست در آغوش کنیم

دوش، شب در خمِ گیسوش به پایان آمد

امشب از زلف سخن تا به سر دوش کنیم

دل بیمار نتابد تب آن نرگس مست

مگر از شربت لعلش شکری نوش کنیم

بلبلانیم که گر لب بگشائیم ای گل

همه آفاق در اوصاف تو مدهوش کنیم

شب هجران چو شود صبح و برآید خورشید

داستان غم دوشینه فراموش کنیم

هوش اگر آفت عشق تو شود زان لب لعل

عشوه ای صاعقه خرمن آن هوش کنیم

اهل دل را نبود تفرقه ای جان بازآ

قصه معرفت این است اگر گوش کنیم

اشک روشنگر چشم است ولیکن نه چنان

که چراغ دل افروخته خاموش کنیم

خون دل ریخته ترک نگهی کو رستم

تا ز توران طلب خون سیاووش کنیم

از در توبه خطاپیشه دلا عذر گناه

عرضه با شاه گنه‌بخش خطاپوش کنیم

شهریارا غزل نغز تو قولیست قدیم

سخنی تازه گرت هست بگو گوش کنیم

 
 
 
غزل شمارهٔ ۱۰۰ - خون سیاووش به خوانش پری ساتکنی عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
ابن یمین

ساقیا موسم آنست که می نوش کنیم

محنت گردش ایام فراموش کنیم

خیز چون در چمن افتاد ز بلبل غلغل

قلقل بلبله را یک نفسی گوش کنیم

دوستکامی همه با یار کلهدار خوریم

[...]

عبید زاکانی

وقت آنست دگر باره که می نوش کنیم

روزه و وتر و تراویح فراموش کنیم

پایکوبان ز در صومعه بیرون آئیم

دست با شاهد سرمست در آغوش کنیم

سر چو گل در قدم لاله رخان اندازیم

[...]

هلالی جغتایی

نوبهارست، بیا، تا قدحی نوش کنیم

باشد این محنت ایام فراموش کنیم

ساقیا، هوش و خرد تفرقه خاطر ماست

باده پیش آر، که ترک خرد و هوش کنیم

حد ما نیست که پیش تو بگوییم سخن

[...]

صغیر اصفهانی

ساقی آن می‌بقدح کن که چو ما نوش کنیم

هر چه جز دوست بود جمله فراموش کنیم

آتش افروخته غم یکقدح آب عنب آر

تا که این آتش افروخته خاموش کنیم

خرد و هوش بود مایهٔ غم خوردن ما

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه