گنجور

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۶

 

آنکه مانند تواش یار دل آزاری هست

چون منش دیده خون بار و دل زاری هست

نازم آن چشم فریبنده بیمار تو را

که بهر گوشه ز هجرش دل بیماری هست

دورم از خود کنی و شادم از اینرو که شود

[...]

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۷

 

جمله خوبی های عالم در محبت مضمر است

هر چه فعل نیک باشد مشتق از این مصدر است

هر که را نبود محبت باید او را سوختن

زانکه در بستان گیتی او نهال بی بر است

بی محبت هیچ موجودی نباید در وجود

[...]

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۸

 

ای بشر چیست بغیر از تو که ان آن تو نیست

وان کدام آیت تکریم که در شان تو نیست

چه سرائیست که بر روی تو نگشوده درش

چه مقامیست که آن عرصه جولان تو نیست

از ثری تا بثریا و زمه تا ماهی

[...]

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۹

 

ای ناله برمیا که تو را دادخواه نیست

همراهی آنکه با تو کند غیر آه نیست

یاران که را پناه تصور کنم که من

جز بی پناهی آنچه که بینم پناه نیست

گر بایدت ز حال دلم آگهی ببین

[...]

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۰

 

زنده نبود آنکه او را معرفت در کار نیست

مرده پندارش که هیچ از عمر برخوردار نیست

معرفت موقوف دیدار است و بس یا للعجب

چو نشود عرفان حق حاصل اگر دیدار نیست

عالم ایجاد از روی مثل آئینه ایست

[...]

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۱

 

گرچه در پیش نظر قطره قرین بایم نیست

لیک در اصل یم و قطره جدا از هم نیست

آدمی گنج الهی است که در بحر وجود

گوهری نیست که در آب و گل آدم نیست

پی باسرار دل کس نتوان برد بلی

[...]

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۲

 

آدمی را ز شرف تاج کرامت بسر است

حیف و صد حیف که بیچاره ز خود بیخبر است

بنگر انسان و مقامش که بود محرم راز

خلوتی را که فلک حلقه بیرون در است

هست انسان بمثل آینهٔی در بر دوست

[...]

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۳

 

کی توان گفتن که او با ما سر و کاری نداشت

حس عالمگیر او جز ما خریداری نداشت

تیر مژگانش نکردی جز دل ما را نشان

حلقهٔ زلفش بغیر از ما گرفتاری نداشت

ماه کنعان خسرو مصر ملاحت بود لیک

[...]

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۴

 

بغیر عشق توام ای صنم گناهی نیست

چرا بسوزی منت از کرم نگاهی نیست

من از جفای تو بر درگه تو مینالم

کجا روم چکنم جز توام پناهی نیست

بگفتم ز کمندم بجوی راه فرار

[...]

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۵

 

نقش خار و گل بجز از خامهٔ تقدیر نیست

نقطهٔی جای تعرض اندرین تصویر نیست

شهد معنی را چه داند ذوق هر صورت پرست

کار هر مرغی ببستان چیدن انجیر نیست

بنده تدبیر ارکند محتاج تقدیر خداست

[...]

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۶

 

آنچه میدانیش دنیا خورد و خوابی بیش نیست

وانچه میخوانیش گردون پیچ و تابی بیش نیست

هیچکس کام مراد از بحر امکان تر نکرد

راستی چون بنگری عالم سرابی بیش نیست

مکنت و ثروت عیال و مال و ایوان و سرا

[...]

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۷

 

جز مقام نیستی چون مأمنی در کار نیست

رخت آنجا کش که دزد و رهزنی در کار نیست

فکر کن در اصل خود ایقطره ماء‌بحر جود

تا ببینی در جهان ما و منی در کار نیست

چون شوی غافل ز یزدان ره زند اهریمنت

[...]

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۸

 

تا قبلهٔ من ابروی آن لعبت ترساست

فارغ دل من از مسجد و از دیر و کلیساست

یارب بکه گویم غم دل را که بمردم

از حسرت آن لب که روانبخش مسیحاست

دل کرد گرفتار تو ما را و نباید

[...]

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۹

 

شرح حال من و زلف تو که در گلشن گفت

که چو حال من و چون زلف تو سنبل آشفت

دوش کردی چو به آهم تو تبسم گفتم

مژده ایدل که بباد سحری غنچه شگفت

باختم جان بتو ای ابروز جانان و هنوز

[...]

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۰

 

جانا نظیر روی تو ماه منیر نیست

بهر تو جز در آینه شبه و نظیر نیست

تا بوی طرهٔ تو و زد بر مشام جان

حاجت بمشک و عنبر و عود و عبیر نیست

چشم تو تا کشید ز ابرو کمان بر سر

[...]

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۱

 

نتوان به مثل گفتن خورشید درخشانت

زیرا که بود شمعی خورشید در ایوانت

گفتی کشمت در خون بشتاب که میترسم

اغیار کنند ایجان از گفته پشیمانت

صد سنگ جفا هر دم گردون زندش بر سر

[...]

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۲

 

غیر از تو میان تو و او فاصله ای نیست

این مرحله طی کن که دگر مرحله ای نیست

زان ره که روند اهل فنا هر چه ببینی

نقش کف پا و اثر قافله ای نیست

شکر و گله از هجر نشان می دهد آری

[...]

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۳

 

در جهان امری که بیرونست از تقدیر چیست

وانچه تقدیر است در تغییر آن تدبیر چیست

ای که دام خلق می سازی نماز خویش را

پیش خیر الماکرین این حیله و تزویر چیست

خواجه داند جمله قرآنرا بجز لفظ زکوه

[...]

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۴

 

ز بسکه دیر شد ای دوست انتهای فراقت

برفت از نظرم روز ابتدای فراقت

همین نه من بفراق تو مبتلا شدم و بس

به هر که می نگرم هست مبتلای فراقت

مگر بشر بت وصلم کنی علاج که دیگر

[...]

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۵

 

خواهم ای شوخ ببوسم همهٔ اعضایت

گه ز پا تا به سر و گاه ز سر تا پایت

حیلت انگیخته ام بلکه دو نوبت افتد

نوبت بوسه به لعل لب شکر خایت

رونق قند برد قیمت شکر شکند

[...]

صغیر اصفهانی
 
 
۱
۶۳۸۵
۶۳۸۶
۶۳۸۷
۶۳۸۸
۶۳۸۹
۶۴۶۲