گنجور

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۸۵ - قصهٔ دقوقی رحمة الله علیه و کراماتش

 

آن دقوقی داشت خوش دیباجه‌ای

عاشق و صاحب کرامت خواجه‌ای

در زمین می‌شد چو مه بر آسمان

شب‌روان راگشته زو روشن روان

در مقامی مسکنی کم ساختی

[...]

مولانا
 

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۸۶ - بازگشتن به قصهٔ دقوقی

 

مر علی را در مثالی شیر خواند

شیر مثل او نباشد گرچه راند

از مثال و مثل و فرق آن بران

جانب قصهٔ دقوقی ای جوان

آنک در فتوی امام خلق بود

[...]

مولانا
 

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۸۷ - سِرِّ طلب کردن موسی خضر را علیهماالسلام با کمال نبوت و قربت

 

از کلیم حق بیاموز ای کریم

بین چه می‌گوید ز مشتاقی کلیم

با چنین جاه و چنین پیغامبری

طالب خضرم ز خودبینی بری

موسیا تو قوم خود را هشته‌ای

[...]

مولانا
 

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۸۸ - بازگشتن به قصهٔ دقوقی

 

آن دقوقی رحمة الله علیه

گفت سافرت مدی فی خافقیه

سال و مه رفتم سفر از عشق ماه

بی‌خبر از راه حیران در اله

پا برهنه می‌روی بر خار و سنگ

[...]

مولانا
 

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۸۹ - نمودن مثال هفت شمع سوی ساحل

 

هفت شمع از دور دیدم ناگهان

اندر آن ساحل شتابیدم بدان

نور شعلهٔ هر یکی شمعی از آن

بر شده خوش تا عنان آسمان

خیره گشتم خیرگی هم خیره گشت

[...]

مولانا
 

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۹۰ - شدن آن هفت شمع بر مثال یک شمع

 

باز می‌دیدم که می‌شد هفت، یک

می‌شکافد نور او جیب فلک

باز آن یک، بار دیگر هفت شد

مستی و حیرانی من زفت شد

اتصالاتی میان شمعها

[...]

مولانا
 

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۹۱ - نمودن آن شمعها در نظر هفت مرد

 

هفت شمع اندر نظر شد هفت مَرد

نورشان می‌شد به سقف لاژورد

پیش آن انوار نور روز، دُرد

از صلابت نورها را می‌ستُرد

مولانا
 

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۹۲ - باز شدن آن شمعها هفت درخت

 

باز هر یک مرد شد شکل درخت

چشمم از سبزی ایشان نیکبخت

زانبُهی برگ پیدا نیست شاخ

برگ هم گم گشته از میوهٔ فراخ

هر درختی شاخ بر سدره زده

[...]

مولانا
 

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۹۳ - مخفی بودن آن درختان از چشم خلق

 

این عجب‌تر که بریشان می‌گذشت

صد هزاران خلق از صحرا و دشت

ز آرزوی سایه جان می‌باختند

از گلیمی سایه‌بان می‌ساختند

سایهٔ آن را نمی‌دیدند هیچ

[...]

مولانا
 

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۹۴ - یک درخت شدن آن هفت درخت

 

گفت راندم پیشتر من نیکبخت

باز شد آن هفت جمله یک درخت

هفت می‌شد فرد می‌شد هر دمی

من چه سان می‌گشتم از حیرت همی

بعد از آن دیدم درختان در نماز

[...]

مولانا
 

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۹۵ - هفت مرد شدن آن هفت درخت

 

بعد دیری گشت آنها هفت مرد

جمله در قعده پی یزدانِ فرد

چشم می‌مالم که آن هفت ارسلان

تا کیانند و چه دارند از جهان

چون به نزدیکی رسیدم من ز راه

[...]

مولانا
 

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۹۶ - پیش رفتن دقوقی رحمة الله علیه به امامت

 

این سخن پایان ندارد تیز دو

هین نماز آمد دقوقی پیش رو

ای یگانه هین دوگانه بر گزار

تا مزین گردد از تو روزگار

ای امام چشم‌روشن در صلا

[...]

مولانا
 

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۹۷ - پیش رفتن دقوقی به امامت آن قوم

 

در تحیات و سلام الصالحین

مدح جملهٔ انبیا آمد عجین

مدحها شد جملگی آمیخته

کوزه‌ها در یک لگن در ریخته

زانک خود ممدوح، جز یک بیش نیست

[...]

مولانا
 

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۹۸ - اقتدا کردن قوم از پس دقوقی

 

پیش در شد آن دقوقی در نماز

قوم همچون اطلس آمد او طراز

اقتدا کردند آن شاهان قطار

در پی آن مقتدای نامدار

چونک با تکبیرها مقرون شدند

[...]

مولانا
 

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۹۹ - بیان اشارت سلام سوی دست راست در قیامت از هیبت محاسبه حق از انبیا استعانت و شفاعت خواستن

 

انبیا گویند روز چاره رفت

چاره آنجا بود و دست‌افزار زفت

مرغ بی‌هنگامی ای بدبخت رو

ترک ما گو خون ما اندر مشو

رو بگرداند به سوی دست چپ

[...]

مولانا
 

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۱۰۰ - شنیدن دقوقی در میان نماز افغان آن کشتی کی غرق خواست شدن

 

آن دقوقی در امامت کرد ساز

اندر آن ساحل در آمد در نماز

و آن جماعت در پی او در قیام

اینت زیبا قوم و بگزیده امام

ناگهان چشمش سوی دریا فتاد

[...]

مولانا
 

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۱۰۱ - تصورات مرد حازم

 

آنچنانک ناگهان شیری رسید

مرد را بربود و در بیشه کشید

او چه اندیشد در آن بردن ببین

تو همان اندیش ای استاد دین

می‌کشد شیر قضا در بیشه‌ها

[...]

مولانا
 

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۱۰۲ - دعا و شفاعت دقوقی در خلاص کشتی

 

چون دقوقی آن قیامت را بدید

رحم او جوشید و اشک او دوید

گفت یا رب منگر اندر فعلشان

دستشان گیر ای شه نیکو نشان

خوش سلامتشان به ساحل باز بر

[...]

مولانا
 

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۱۰۳ - انکار کردن آن جماعت بر دعا و شفاعت دقوقی و پریدن ایشان و ناپیدا شدن در پردهٔ غیب و حیران شدن دقوقی کی در هوا رفتند یا در زمین

 

چون رهید آن کشتی و آمد به‌کام

شد نماز آن جماعت هم تمام

فُجفُجی افتادشان با همدگر

کین فضولی کیست از ما ای پدر

هر یکی با آن دگر گفتند سِر

[...]

مولانا
 

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۱۰۴ - باز شرح کردن حکایت آن طالب روزی حلال بی کسب و رنج در عهد داود علیه السلام و مستجاب شدن دعای او

 

یادم آمد آن حکایت کان فقیر

روز و شب می‌کرد افغان و نفیر

وز خدا می‌خواست روزی حلال

بی شکار و رنج و کسب و انتقال

پیش ازین گفتیم بعضی حال او

[...]

مولانا
 
 
۱
۱۶۸۱
۱۶۸۲
۱۶۸۳
۱۶۸۴
۱۶۸۵
۶۴۶۲